Archive for اکتبر 2014

‹انفجاری› که معمای مجتمع نظامی پارچین را پیچیده‌تر کرد

اکتبر 11, 2014

جاناتان مارکوس گزارشگر امور دفاعی – بی‌بی‌سی

گزارش‌ها درباره وقوع انفجار یا آتش‌سوزی در مجتمع نظامی پارچین در جنوب شرقی تهران با ابهاماتی همراه است.

تصاویر ماهواره‌ای که توسط کارشناسان «موسسه دانش و امنیت بین‌الملل» بررسی شده‌اند، نشان می‌دهد که برخی ساختمان‌های مجتمع آسیب دیده‌اند، اما همین تصاویر ابهامات تازه‌ای می‌آفرینند.

مجتمع پارچین محلی است که ظن آن می‌رود ایران در آنجا روی روش‌ها یا موادی انفجاری که می‌توانند در روند تولید سلاح هسته‌ای به کار روند، آزمایش‌هایی کرده باشد. آژانس بین‌المللی انرژی اتمی از سال ۲۰۰۵ تاکنون به این محل دسترسی نداشته است.

پارچین در بررسی برنامه هسته‌ای ایران اهمیت زیادی دارد و با توجه به آنچه ممکن است آنجا رخ داده یا نداده باشد، می‌توان از پیشینه فعالیت‌های هسته‌ای ایران گره‌گشایی کرد

این مجتمع در بررسی برنامه هسته‌ای ایران اهمیت زیادی دارد، چون با توجه به آنچه ممکن است آنجا رخ داده یا نداده باشد، می‌توان از پیشینه فعالیت‌های هسته‌ای ایران گره‌گشایی کرد. حل مسایل مربوط به برنامه اتمی ایران تا حد زیادی بستگی به این دارد که بفهمیم در گذشته چه فعالیت‌هایی در این زمینه داشته است.

از نظر مارک فیتزپاتریک، مدیر بخش خلع سلاح و منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای موسسه بین‌المللی مطالعات استراتژیک در لندن، پارچین قطعه مهمی از یک پازل است.

او می‌گوید: «برای آژانس بین‌المللی انرژی اتمی مهم است که به پارچین دسترسی یابد تا بتواند ادعاهای مربوط به انجام آزمایش‌های مرتبط با تسلیحات هسته‌ای در آن محل را بررسی کند.»

به عقیده این کارشناس، جدول زمانی فعالیت‌های ایران هم اهمیت ویژه‌ای دارد: «بخش اعظم گزارش‌ها درباره ابعاد نظامی احتمالی فعالیت‌های هسته‌ای ایران که آژانس در پی بررسی آنهاست، قبل از اواخر سال ۲۰۰۳ ارائه شدند، یعنی پیش از آن که اغلب فعالیت‌های ایران در این زمینه به حالت تعلیق درآید، در حالی که گزارش شده است که آزمایش‌ها در پارچین همچنان ادامه یافته است.»

البته ایران انجام هرگونه فعالیت مرتبط با تولید بمب اتمی در پارچین را تکذیب می‌کند، اما در سال‌های اخیر مجموعه‌ای از گزارش‌های موسسه دانش و امنیت بین‌الملل نشان داده‌اند که فعالیت‌های مشکوکی برای پاکسازی محوطه و مجتمع پارچین انجام شده است.
غرور و سیاست

ادعاهای مطرح شده، بر این مبناست که ایران برنامه گسترده‌ای در پیش گرفته است تا آثار و شواهد مربوط به فعالیت‌های احتمالی مرتبط با برنامه هسته‌ای خود را از این محل پاک کند؛ ساختمان‌هایی تخریب شده‌اند، آوار آنها به جای دیگری منتقل و پاکسازی شده و مسیر بخشی از راه‌های ارتباطی بین ساختمان‌ها هم تغییر کرده یا دیگر اثری از آنها دیده نمی‌شود.

در تصاویر ماهواره‌ای که حدود سال ۲۰۱۲ از موقعیت پارچین ثبت شده‌اند، تانکرهای آب و ابزار تسطیح اراضی دیده می‌شوند، اما در تصاویر ماهواره‌ای همین منطقه که در سال ۲۰۱۳ ثبت شدند، مناطق وسیعی دیده می‌شود که آسفالت شده‌اند.

با توجه به اقداماتی که ظاهرا از زمان درخواست آژانس در سال ۲۰۱۲ برای دسترسی به پارچین، برای پاکسازی محل انجام شده است، بعید است که در شرایط کنونی، آژانس بتواند در آنجا مدرکی برای اثبات ادعاهای مطرح شده در این زمینه پیدا کند

مارک فیتزپاتریک، مدیر بخش خلع سلاح و منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای موسسه بین‌المللی مطالعات استراتژیک در لندن

آقای فیتزپاتریک می‌گوید: «با توجه به اقداماتی که ظاهرا از زمان درخواست آژانس در سال ۲۰۱۲ برای دسترسی به پارچین، برای پاکسازی محل انجام شده است، بعید است که در شرایط کنونی، آژانس بتواند در آنجا مدرکی برای اثبات ادعاهای مطرح شده در این زمینه پیدا کند.»

او اضافه کرد: «در نتیجه، عجیب است که چرا ایران همچنان قاطعانه اجازه دسترسی به این مکان را نمی‌دهد، حال آنکه در سال ۲۰۱۲ با انجام این کار به طور آزمایشی موافقت کرده بود.»

به عقیده آقای فیتزپاتریک، دلیل مخالفت ایران با دسترسی آژانس به پارچین، احتمالا به «غرور و سیاست داخلی» ارتباط دارد.

وی می‌گوید: «تندروها نمی‌خواهند در این باره هیچ امتیازی بدهند، مگر اینکه ایران امتیاز شایسته‌ای بگیرد.»

گزارش‌های اخیر درباره وقوع آتش‌سوزی یا انفجار در پارچین تنها به ابهامات افزوده است.

تصاویر دریافتی موسسه دانش و امنیت بین‌الملل، ساختمان‌هایی را نشان می‌دهد که تخریب یا کلا پاکسازی شده‌اند. در این تصاویر همچنین شواهد و مدارک محکمی دال بر وقوع انفجاری بزرگ دیده می‌شود.

اما چه اتفاقی افتاده است؟ مارک فیتزپاتریک نظریه خودش را دارد: «بعد از توجه زیادی که به پارچین جلب شد، بعید است که ایران بخواهد همچنان از این محل برای فعالیت‌هایی نظامی در ارتباط با برنامه هسته‌ای خود استفاده کند، البته اگر تاکنون چنین استفاده‌ای کرده باشد.»

آقای فیتزپاتریک می‌گوید: «از سوی دیگر، اگر این احتمال را در نظر بگیریم که ایران در آنجا مشغول کار بر تسلیحات هسته‌ای بوده و به همین دلیل، اجازه بازرسی نمی‌داد، می‌شود گفت که آن محل، می‌تواند به هدفی برای حمله‌های نظامی پیشگیرانه تبدیل شود و به همین دلیل، وقتی گزارش‌های مربوط به انفجاری بزرگ در پارچین منتشر شد، بسیاری مشتاق بودند که بدانند چه اتفاقی افتاده است.»

مارک فیتزپاتریک می‌گوید: «ولی تاکنون هیچ مدرکی به دست نیامده است که نشان دهد انفجار در تاسیساتی رخ داده است که ظن آن می‌رود در آنها فعالیت‌هایی در ارتباط با برنامه هسته‌ای ایران انجام شده است.»

http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2014/10/141009_u14_iran_nuclear_parchin_military_complex

عذرخواهی بایدن از متحدان خاورمیانه‌ای؛ واقعی یا از سر ناچاری

اکتبر 11, 2014

باربارا پلت آشر بی بی سی

جو بایدن، معاون رک‌گوی رئیس‌جمهوری آمریکا، باز ناچار شده بابت رک‌گویی‌اش عذرخواهی کند، به خاطر این‌که متحدان سنی آمریکا در خاورمیانه را به حمایت از جریان‌های افراطی سوریه متهم کرده بود.

موضوع البته محتوای کلام آقای بایدن نبود. مقام‌های دولت اوباما بارها نقدهایی مشابه طرح کرده‌اند. موضوع این بود که او حرفش را علنی زد، و درست زمانی که ایالات متحده تازه کشورهای منطقه را به ائتلاف علیه نیروهای دولت اسلامی راضی کرده بود.

حرف‌های آقای بایدن نشان داد نظر آمریکا و همسایه‌های سوریه در باره این‌که ظهور دولت اسلامی تقصیر کیست چقدر تفاوت دارد.

او در جمع دانشجویان مدرسه کندی دانشگاه هاروارد گفت: «مشکل اصلی ما متحدان‌مان‌ هستند. ترک‌ها… سعودی‌ها، امارات، و دیگران. این‌ها چه کار دارند می‌کنند؟ این‌قدر اصرار داشتند اسد را سرنگون کنند، جنگ شیعه و سنی‌شان را آن‌جا پیاده کنند. چه شد؟ صدها میلیون دلار و ده‌ها بلکه صدها هزارها تن سلاح ریختند آن‌جا، برای هرکس که حاضر باشد با اسد بجنگد.»

به باور آقای بایدن این سیاست فقط پیکارجویان مرتبط با القاعده و نهایتا دولت اسلامی را تقویت کرد. حتی خود ترکیه – به ادعای آقای بایدن – اذعان کرده بود بیش از آن‌چه باید به پیکارجویان خارجی اجازه داده بوده وارد سوریه بشوند.
افراطی‌های خارجی با عبور از مرزهای سوریه دولت اسلامی را تقویت کرده‌اند

واکنش خشمگینانه آنکارا و ابراز «شگفتی» امارات متحده عربی باعث شد آقای بایدن «تصریح کند» که منظورش این نبوده که متحدان آمریکا عامدا به رشد دولت اسلامی یا افراطی‌های مسلح دیگر کمک کرده‌اند.

با این حال کمتر کسی تردید دارد که سرچشمه سلاح، پول و پیکارجویانی که به سوریه سرازیر شد همین کشورها بوده‌اند.

مقام‌های آمریکایی و تحلیل‌گران مدت‌هاست در باره حمایت مالی مستقیم و بدون نظارت برخی شهروندان کشورهای حاشیه خلیج فارس از گروه‌های افراطی صحبت می‌کنند. همین اواخر وزارت خزانه‌داری آمریکا سه ساکن کویت را که می‌گفت به افراطی‌ها کمک مالی می‌کنند تحریم کرد.

در سطح رسمی هم، کشورهای حاشیه خلیج فارس به سرکردگی عربستان سعودی از همان آغاز درگیری به صورت علنی از مسلح کردن و تجهیز شورشی‌ها حمایت کردند. برخی هم از گروه‌های اسلام‌گرا حمایت کردند.

قطر و ترکیه به اخوان المسلمین سوریه و دیگر شبه‌نظامی‌های اسلام‌گرا کمک کردند. به گفته یک مقام سابق دولت آمریکا «بخشی از آن‌چه می‌فرستادند به جبهه‌نصرت که با القاعده مرتبط است می‌رسید.»

خالد بن محمد العطیه، وزیر خارجه قطر، حتی تا آن‌جا پیش رفت که سال ۲۰۱۲ در نشستی در موسسه بین‌المللی مطالعات امنیتی گفت «در مرحله کنونی با کنار گذاشتن یا برچسب القاعده زدن به افراد شدیدا مخالف» است.
رجب طیب اردوغان این اتهام را که ترکیه چشمش را بر قاچاق دولت اسلامی بسته، رد می‌کند

البته دولت اسلامی بر خلاف گروه‌های شورشی دیگر، منابع درآمدزایی مستقل دارد، از جمله قاچاق نفت به ترکیه که تا همین اواخر سیر فزاینده داشت. مقام‌های ایالات متحده، آنکارا را متهم می‌کنند که در بهترین حالت چشمانش را بر این بازار سیاه بسته است. یکی از اهداف اصلی جان کری، وزیر خارجه آمریکا، در سفر اخیرش به ترکیه فشار به دولت این کشور برای برخورد با این ماجرا بود.

این در حالی‌ است که به رغم تکذیب‌های رجب طیب اردوغان، رئیس‌جمهور ترکیه – همه می‌دانند پیکارجویان، از جمله افراطی‌های خارجی، پیوسته از مرز طولانی و پرمنفذ ترکیه می‌گذرند و به سوریه می‌روند.

شاهدان عینی از جمله روزنامه‌نگاران غربی می‌گویند صدها نفر را در حال عبور غیرقانونی از مرز دیده‌اند، و همچنین پیکارجوهای خارجی‌ را که از ترکیه به سوریه آمده بوده‌اند.

خبرنگاران از خانه‌های امن جهادی‌های خارجی در خاک ترکیه نزدیک مرز گزارش داده‌اند، و با کسانی مصاحبه کرده‌اند که داوطلبان اروپایی را به سوریه می‌برده‌اند.

کریستفور هارمر، از تحلیل‌گران ارشد مؤسسه مطالعات جنگ، می‌گوید پیکارجویان دولت اسلامی «در کمترین حالت» اجازه داشته‌اند از ترکیه به‌عنوان «منطقه آزاد برای تردد» استفاده کنند. اما شورشیان نصرت در دوران جنگ داخلی (سوریه) از «حمایت لجستیکی» مستقیم آنکارا هم برخوردار بوده‌اند.

اما جالب این‌جاست که جو بایدن درست زمانی آن حرف را زده که اوضاع دارد تغییر می‌کند.

کشورهای حاشیه خلیج فارس که از پیشروی سریع دولت اسلامی و گسترش قلمرو تحت کنترل‌اش نگران شده‌اند، تصمیم گرفته‌اند جلوی حمایت مالی گروه‌های افراطی را بگیرند. ترکیه هم گام‌هایی برداشته که مرز را کنترل کند و جلوی قاچاق نفت را بگیرد.

اما ارزیابی این کشورها از خطر گروه‌های مختلف و روایت‌شان از مراحل اولیه درگیری همچنان با ایالات متحده فرق دارد. این‌ها هم مثل شورشی‌های غیراسلام‌گرای سوریه معتقدند پیکارجویان نصرت متحدانی ارزشمندند که دغدغه اصلی‌شان نبرد با حکومت اسد است.

رابرت فورد، سفیر سابق آمریکا در سوریه و از محققان مؤسسه خاور میانه، می‌گوید: «حرف بایدن در مورد این‌که متحدان ما به مشکل افراط‌گرایی دامن می‌زنند، حرف درستی است. در عین حال این کشورها هم از آمریکا انتظار رهبری جدی‌تر و بهتر داشتند.»
سیل پناهجویانی که از مناطق تحت کنترل دولت اسلامی می‌گریزند بحران انسانی آفریده

متحدان ایالات متحده می‌گویند تعلل این کشور و قاطع نبودنش در برخورد با دولت اسلامی موجب شده نیروهای افراطی دست بالا را پیدا کنند.

به قول آنتونی کوردزمن، از تحلیل‌گران مرکز مطالعات استراتژیک و بین‌المللی در واشنگتن، «هر کس می‌خواهد بگوید دیگری بیشتر اشتباه کرده. واقعیت این است که مقطعی بود که اگر آمریکا از شورشی‌ها میانه‌رو حمایت کرده بود و به اسد فشار آورده بود، ممکن بود کار به این‌جا نکشد. خیلی از کسانی که سعی می‌کردند راه پیش پای دولت بگذارند چنین نظری دارند.»

مقام‌های دولتی در آنکارا می‌گویند عذرخواهی آقای بایدن ماجرا را تمام کرده، و با رأی اخیر پارلمان ترکیه به استفاده از توان نظامی در سوریه راه برای حضور پررنگ‌تر این کشور در ائتلاف ضد دولت اسلامی هم باز شده است.

البته مقام‌های دولتی ترکیه تأکید کرده‌اند که حمایت‌شان مشروط خواهد بود. هم به خاطر دینامیک پیچیده این کشور که در خط مقدم این جنگ واقع شده، و هم به خاطر نگرانی‌ از پیامدهای مداخله محدود آمریکا.

اما به نظر می‌رسد دیگر متحدان سنی واشنگتن، یعنی کشورهای حاشیه خلیج فارس و اردن، بالاخره نفسی به آسودگی کشیده‌اند: ایالات متحده بالاخره تصمیم به مداخله نظامی گرفته، این چیزی است که این کشورها مدت‌هاست دنبالش هستند.

یک مقام سابق دولت ایالات متحده می‌گوید: «به نظر من دولت این کشورها هم با اسد مشکل دارند هم با داعش. بنابراین همین‌قدر هم که آمریکا به ماجرای سوریه وارد شده خوشحال‌اند. هیچ بعید نیست امید بسته باشند حالا که اوباما پایش را توی آب کرده، کامل شیرجه بزنه و شنا کنه.»

http://www.bbc.co.uk/persian/world/2014/10/141010_an_us_biden_turkey_isis

تلاش حکومت ایران برای کاهش اختیارات وزیر علوم

اکتبر 11, 2014

ابراهیم خندان روزنامه نگار

منصور کبگانیان، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی اعلام کرد که در پنجاه و سومین نشست این ستاد پانزده سیاست اجرایی برای افزایش اختیارات هیات امنای دانشگاه‌ها و مراکز پژوهشی کشور تصویب شده است. این سیاست‌ها پس از تصویب در شورای عالی انقلاب فرهنگی، به مجلس شورا ارائه خواهد شد تا به عنوان قانون هیات امنای دانشگاه‌ها تصویب و به دانشگاه‌ها ابلاغ شود.

در همین زمینه، محمدرضا مخبردزفولی دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز گفته است که باید به هیات‌های امنا فضای تنفس و تحرک بیشتری داده شود تا در موضوعات اجرایی دانشگاه‌ها نیازی به دخالت وزارتخانه‌های مربوط نباشد و افزوده است که البته حق وزرای علوم و بهداشت به منظور انطباق مصوبات هیات‌های امنا با سیاست‌های کلی و اسنادبالادستی محفوظ خواهد بود.

برخی از کارشناسان آموزش عالی ایران معتقدند با اینکه تفویض اختیار بیشتر به هیات امنای دانشگاه‌ها و تقویت این نهادها در ظاهر می‌تواند قدم بزرگ و مهمی در استقلال دانشگاه‌ها باشد، ولی با توجه به حساسیت حکومت در کنترل دانشگاه‌ها چندان دور از انتظار نیست که این اصلاح نیز در جهت کوتاه کردن دست دولت‌ها در تغییر روسا و سیاست‌های اجرایی دانشگاه‌ها و کنترل بیشتر و بهتر اینگونه مسایل در بخش دیگری از حکومت باشد.

اولین دانشگاهی که در ایران دارای هیات مدیره شد، دانشگاه شیراز (پهلوی سابق) بود. اعضای این هیات مدیره عبارت بودند از وزیر دربار، وزیر فرهنگ، رئیس دانشگاه، استاندار فارس، مدیر عامل سازمان برنامه، مدیر عامل شرکت ملی نفت ایران و عده‌ای بین ۹ تا ۱۵ نفر از شخصیت‌های ذیصلاح فرهنگی و اقتصادی و ارباب صنایع کشور

این تغییر قانون فرایندی است که جمهوری اسلامی سابقه طولانی در آن دارد؛ قانون گذاری‌هایی که به ظاهر موجه‌اند ولی در عمل محدود کننده. کارشناسان آموزش عالی معتقدند چنین قوانینی می‌تواند جلوی تکرار برخی از مسایلی که به ذائقه رهبری نظام و گروهی از محافظه‌کاران خوش نمی‌آید را بگیرد. وقایعی مانند تعیین روسای دانشگاه‌ها بوسیله دانشگاهیان که موجب رودررویی جامعه دانشگاهی با شورای انقلاب فرهنگی در زمان وزارت رضا فرجی دانا شد.

برای درک دلیل نگرانی این کارشناسان باید در ابتدا دید که هیات مدیره دانشگاه‌ها چه کسانی هستند و در مدیریت دانشگاه‌ها در جهان و ایران چه نقشی دارند.
هیات مدیره دانشگاه‌ها

هیات مدیره در بسیاری از دانشگاه‌های دنیا، گروهی از افراد با سوابق مختلف‌اند که وظیفه مدیریت کلان و سیاست‌گذاری‌های راهبردی در زمینه‌های علمی و اقتصادی را در دانشگاه‌های زیر نفوذ خود دارند. بیشتر اعضای هیات مدیره در این دانشگاه‌ها خود دانشگاهی بوده و از مسایل مرتبط با آموزش و پژوهش آگاهی خوبی دارند اگرچه ممکن است در بین اعضا بتوان سرمایه گذاران یا افرادی فعال در دیگر حوزه‌ها را هم دید ولی بطور معمول این گروه در اقلیت بسر می‌برند.

یکی دیگر از مشخصه‌های این هیات مدیره‌ها استقلال آنها از حکومت‌ها و دولت‌هاست. آنها ممکن است دنباله‌رو برخی از سیاست‌های کلان دولت متبوعشان باشند ولی در اداره دانشگاه‌های خود از آزادی کامل برخوردارند. برای مثال آنها می‌توانند سیاست‌های مدیریتی و استخدامی خود را بطور مستقل از دانشگاه‌های دیگر و همچنین مستقل از اراده دولت‌ها تدوین و اجرا کنند.
وظایف هیات امنای دانشگاه‌ها در قانون قبلی

۱- تصویب آیین نامه داخلی ۲- تصویب سازمان اداری موسسه براساس ضوابطی که به پیشنهاد وزارتخانه‌های مربوط با هماهنگی سازمان امور اداری و استخدامی به تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی خواهد رسید. ۳- بررسی و تصویب بودجه موسسه که از طرف رئیس موسسه پیشنهاد می‌شود. ۴- تصویب بودجه تفصیلی موسسه. ۵- تصویب حساب‌ها و ترازنامه سالانه موسسه. ۶- تصویب نحوه وصول درآمدهای اختصاصی و مصرف آن. ۷- تعیین حسابرس و خزانه دار برای موسسه. ۸- کوشش برای جلب کمک های بخش خصوصی و عواید محلی اعم از نقدی،تجهیزاتی،ساختمانی با رعایت ضوابط مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی. ۹- تصویب آیین نامه های مالی و معاملاتی که برحسب مورد پس از تائید وزارتخانه مربوط قابل اجرا می باشد. ۱۰- پیشنهاد میزان فوق العاده‌های اعضای هیات علمی و غیرهیات علمی (کارشناسان و تکنیسین‌ها) که برحسب مورد پس از تائید وزارتخانه‌های فرهنگ و آموزش عالی یا بهداشت، درمان و آموزش پزشکی قابل اجرا می‌باشد. ۱۱- تعیین نحوه اداره واحدهای تولیدی،خدماتی،کارگاهی و بهداشت و درمانی موسسه در چارچوب ضوابطی که به تصویب هیات وزیران خواهد رسید. ۱۲- تعیین میزان پرداخت حق التحقیق،حق التدریس ،حق الزحمه، حق التالیف و نظایرآن. ۱۳- بررسی گزارش موسسه که ازطرف رئیس موسسه ارائه می شود. ۱۴- تصویب مقررات استخدامی اعضای هیات علمی موسسه که بمنظور هماهنگی پس از تائید وزارتخانه مربوط قابل اجرا خواهد بود.

در بدو پیدایش هیات مدیره دانشگاه‌ها، در ایران، این نهاد اختیارات زیادی داشت ولی تعداد اعضا، چگونگی انتخاب و اختیارات آنها با محدودیت‌های زیادی روبرو بود. برای مثال اولین دانشگاهی که در ایران دارای هیات مدیره شد، دانشگاه شیراز (پهلوی سابق) بود. اعضای این هیات مدیره عبارت بودند از وزیر دربار، وزیر فرهنگ، رئیس دانشگاه، استاندار فارس، مدیر عامل سازمان برنامه، مدیر عامل شرکت ملی نفت ایران و عده‌ای بین ۹ تا ۱۵ نفر از شخصیت‌های ذیصلاح فرهنگی و اقتصادی و ارباب صنایع کشور که با پیشنهاد وزارای دربار و فرهنگ و تصویب شاه برای مدت ۶ ماه انتخاب می‌شدند و ریاست هیات امناء نیز با وزیر دربار و در غیاب وی با وزیر فرهنگ بود.

این نهاد در آن زمان نماینده قانونی دانشگاه بود و همه امور علمی، فنی، آموزشی، مالی، اداری و استخدامی دانشگاه نیز زیر نظر آن اداره می‌شد.

اما در قانون جدیدی که در شورای انقلاب فرهنگی و در اسفند ۱۳۶۷ تصویب شد، تشکیل هیات امنا در اختیار وزارتخانه‌های علوم و بهداشت قرار گرفت و اعضای آن نیز عبارت شدند از وزیر، رئیس مؤسسه، ۴تا ۶ تن از شخصیتهای علمی و فرهنگی و یا اجتماعی محلی و کشوری که نقش مؤثری در توسعه و پیشرفت مؤسسه مربوط داشته باشند، و رئیس یا نماینده سازمان برنامه و بودجه.

مدت عضویت این اعضا نیز چهار سال تعیین شد که قابل تمدید بود. وظیفه این نهاد در قانون جدید، به نوعی فقط، مدیریت مالی و مدیریت دارایی‌های دانشگاه‌ها بود و نه بیشتر.
تغییرات جدید

جزئیات تغییرات قانون هیات مدیره دانشگاه‌ها هنوز چندان روشن نیست ولی از گفته‌های آقای کبگانیان و مخبر دزفولی مشخص است که عمده این تغییرات در راستای محدود کردن اختیارات وزرای علوم و بهداشت در مدیریت دانشگاه‌هاست.

منصور کبگانیان در باره این تغییرات گفته است که در سیاست‌های جدید ایجاد پستی به نام نایب رئیس برای هیات امنای دانشگاه‌ها تصویب شده است که بر اساس آن نایب رئیس وظیفه دارد علاوه بر صرف وقت بیشتر در امور دانشگاه، بر فعالیت‌ها نیز نظارت کند. برنامه‌های راهبردی دانشگاه‌ها نیز باید به تصویب هیات امنای دانشگاه برسد. نظارت بر عملکرد رئیس دانشگاه هم از جمله وظایف هیات امنا خواهد بود.
افزایش طول مدت عضویت و دادن نقش اجرایی در مدیریت و انتخاب روسای دانشگاه‌ها در کنار ترکیب و چگونگی انتخاب اعضا همگی نشان دهنده عزم حاکمیت در کوتاه کردن دست دولت و وزرای علوم و بهداشت از دانشگاه‌هاست

همچنین این اعضا باید مشورت‌های لازم را برای انتخاب و یا تغییر روسای دانشگاه‌ها به وزرای علوم و بهداشت ارائه کنند و علاوه بر این‌ها، عضویت بلندمدت اعضای هیات امنا نیز در این تغییرات دیده شده است و در نهایت، اعضای هیات امنا از حمایت شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز برخوردار خواهند بود.

گروهی از منتقدان معتقدند با توجه به جایگاه شورای عالی انقلاب فرهنگی در بدنه حاکمیت و ارتباط آن با رهبر ایران و همچنین سابقه عملکردش از ابتدای تاسیس تا کنون و موضع گیری این نهاد در برابر عملکرد آقای فرجی دانا در دولت آقای روحانی؛ این تغییرات را باید تصمیم حاکمیت در کنترل هر چه بیشتر دانشگاه‌ها ارزیابی کرد.

افزایش طول مدت عضویت و دادن نقش اجرایی در مدیریت و انتخاب روسای دانشگاه‌ها در کنار ترکیب و چگونگی انتخاب اعضا و اینکه هیات‌های مدیره از حمایت شورا برخوردار خواهند یود همگی نشان دهنده عزم حاکمیت در کوتاه کردن دست دولت و وزرای علوم و بهداشت از دانشگاه‌هاست.

این گروه با اشاره به عملکرد این شورا در گذشته در زمینه‌های مختلف، از تسویه دانشگاه‌ها در اوایل تشکیل جمهوری اسلامی و کنترل شدید استادان و دانشجویان در سال‌های بعد گرفته تا ایجاد محدودیت در ارتباطات و اینترنت را بعنوان برخی از شواهد خود ذکر می‌کنند و در پس این تغییرات در ظاهر خوب، محدودیت‌های شدیدی را برای دانشگاه‌ها در آینده پیش بینی می‌کنند.

http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2014/10/141011_university_iran

هم‌آوایی با جوک‌های قومی _ محلی؛ عواقب‌ و پیامدهایش

اکتبر 11, 2014

مهرک کمالی جامعه شناس

جوک های محلی چه می کنند و چرا؟ آیا جوکی که درباره شیرازی، یزدی، کرمانی، و قزوینی – همه از اکثریت مسلط فارس – تعریف می شود بی خطر است؟

جوک هایی که علاوه بر قویت هایی مانند ترک ها و کرمانشاهی ها و لرها شامل اهالی بعضی از شهرها هم می شود. شیرازی ها با خوش خلقی و مدارای خاص خودشان تا حالا زیاد قضیه را جدی نگرفته اند و گاه حتی با آن همراهی هم کرده اند. اما این انگ‌زنی دارد خصلت های به یادماندنی شهر را تغییر می دهد. ده سال دیگر، شیرازی ها چطور می شناخته می شوند؟ مردمی اهل ادب و مهربانی و مدارا یا خواب‌زدگانی بی تحرک؟

رفته بودم به جمعی که برای شروع کار یک گروه دانشجویی ایرانی – آمریکایی در سال تحصیلی جدید تشکیل شده بود. مرا که دانشجو نبودم به عنوان مسئول رسمی گروه به دانشگاه معرفی کرده بودند. بیشتر از بیست سال از بزرگترینشان بزرگتر بودم و خوشحال که با جوانان نسل دوم ایرانی اینجا آشنا می شوم. نوبت به معرفی افراد رسید. هر کس از رشته اش و محل تولدش و زندگیش می گفت. یکی گفت پدر و مادرم تهرانی اند، اعقاب دیگری اصفهانی بودند، و سومی تبریزی الاصل بود. تبریزی تا اسم شهرش را آورد، تهرانی خنده ای کرد و گفت «ترک» و همه از جمله پسر تبریزی خندیدند. خواستم چیزی بگویم اما خودداری کردم که تازه وارد بودم و نمی خواستم از روز اول رئیس بازی دربیاورم و بخواهم نصیحت کنم که کاش کرده بودم. کم کم نوبت خودم می شد و من مشوش که بگویم شیرازی ام یا نه. دور نبود که کسی بخندد و بگوید «هه شیرازی» و بقیه بخندند. عقب کشیدم و فقط گفتم ایرانی ام.

انگار اصفهانی و شیرازی و عرب و لر و ترک ذاتی دارند و این جوک ها آن ذات را برملا می کنند. این ذات گراییِ خطرناک مدام در حال تقسیم آدم ها و نفرت پراکنی است که قوی ترین تجلی اش در نژادپرستی بی پرده و آشکار دیده می شود. ذاتی وجود ندارد؛ جوک های محلی و ملیتی انگ و استریوتایپ و ذات می سازند و در واقع خصوصیات اصلی ساکنان یک شهر یا اعضای یک ملیت را پنهان می کنند.

دو شب بعد از گروه دانشجویی، برای اولین بار به انجمن ادبی شهرمان دعوت شدم. انجمنی بود از شاعران و شعردوستان که هر کدام قطعه ای از خودش یا دیگران می خواند. خواندن ها که تمام شد، به رسم مهربانی به سراغم آمدند و از نامم و کارم و وطنم پرسیدند. غافل از همه جا گفتم شیرازی ام و اولین سوال: «اینی که درباره شیرازیا می گن درسته؟»

من، به کوچه علی چپ زده: «چی می گن درباره شیرازیا؟»

– همینایی که همه می گن.

من، با اصرار بر شفاف سازی: «همه چی می گن؟»

یک خانم مسن با لهجه گرم و شیرین شیرازی به کمکم آمد: «این که می گن شیرازیا …» و دو دستش را به هم چسباند و زیر سرش که خم کرده بود به علامت خواب گذاشت. تا چندی پیش اسم شیراز که به میان می آمد همه به یاد حافظ و سعدی و هوای خوش و مردم مهربان و مهمان نوازش می افتادند اما امروز، حتی در جمع هنرمندان و شاعران، شیراز فقط یک کلمه نامربوط را تداعی می کند.

اگر به چشم خودم این روند انگزنی و استریوتایپ ساختن را ندیده بودم، نمی فهمیدم این استدلال که ترک ها و لرها و کرمانشاهی ها و عرب ها و قزوینی ها خودشان آنچه درباره شان گفته می شود را قبول دارند و خودشان بیشتر از «ما» درباره خودشان جوک می گویند چقدر بی پایه است.

تا دو سه سال پیش گاهی لطیفه ای درباره شیرازی ها می گفتم با این استناد که خودم اهل همان شهرم و اینها همه شوخی است و برای خنده و سرور دوستان. همان موقع همسرم مرتب تذکر می داد حواست باشد در پختن چه آشی داری مشارکت می کنی؛ فردا که اینها همه گیر شد انگی می شود روی اسمت می چسبد و عذابت می دهد. آن وقت عاجز می مانی که لهجه ات را عوض کنی و وطنت را پنهان یا مدام در حال تذکر دادن و درس دادن به این و آن باشی یا ارتباطت را با دیگران محدود کنی.

آنچه نوشتم درباره انگی است که به اهالیِ شیراز یکی از قدیمی ترین شهرهای مرکزی ایران، که تا به حال خودشان را با شعر و شراب و مهربانی و خوش باشی تعریف کرده اند، دارد چسبانده می شود؛ وای به حال آن اقلیتِ غیرفارس که تا به حال حتی اجازه اش نداده اند خودش را تعریف کند. و بدتر از آن با این جوکها تعریفِ خودشان از او را به خودش قبولانده اند.

خیلی ها این روند جوک ساختن را دست کم می گیرند و با جمله هایی مثل: «برای ما جوکه، واسه اونا خاطره است» هم موقعیت بالادست خودشان را به رخ می کشند و هم هویت سازی خود برای دیگران را انکار می کنند. انگار اصفهانی و شیرازی و عرب و لر و ترک ذاتی دارند و این جوک ها آن ذات را برملا می کنند. این ذات گراییِ خطرناک مدام در حال تقسیم آدم ها و نفرت پراکنی است که قوی ترین تجلی اش در نژادپرستی بی پرده و آشکار دیده می شود.

ذاتی وجود ندارد؛ جوک های محلی و ملیتی انگ و استریوتایپ و ذات می سازند و در واقع خصوصیات اصلی ساکنان یک شهر یا اعضای یک ملیت را پنهان می کنند. جوک ها کاری می کنند که ما فقط یک یا چند تصورِ محدودِ معمولا منفی از دیگری داشته باشیم که مانع از نزدیک شدنمان به یکدیگر می شود. از این نظر، ما مدام از طرف انگ خودساختۀ فرهنگ مسلط تهدید می شویم و درست آن است که اگر با آن مقابله نمی کنیم با آن هم آوایی هم نکنیم.

آنچه نوشتم درباره انگی است که به اهالیِ شیراز یکی از قدیمی ترین شهرهای مرکزی ایران، که تا به حال خودشان را با شعر و شراب و مهربانی و خوش باشی تعریف کرده اند، دارد چسبانده می شود؛ وای به حال آن اقلیت غیرفارس که تا به حال حتی اجازه اش نداده اند خودش را تعریف کند. و بدتر از آن با این جوکها تعریفِ خودشان از او را به خودش قبولانده اند.

خوشبختانه ملیت های غیرفارس مدت هاست به این ضرورت پی برده اند و با انگ و ذات و استریوتایپ ساخته شدۀ فرهنگ مسلط می جنگند. دیگران هم اگر دست نجنبانند، با انگهایی شناخته خواهند شد که سزاوار آن نیستند.

http://www.bbc.co.uk/persian/blogs/2014/09/140925_l44_nazeran_jokes_ethnic

اعدام‌های ۶۷؛ «خشونت به روایت سکوت»

اکتبر 11, 2014

امید منتظری رونامه نگار

«این تو نیستی که صحبت خواهی کرد؛ اجازه بده فاجعه درون تو سخن بگوید، حتی اگر از طریق فراموشی یا سکوت تو این کار را می‌کند.»

موریس بلانشو، نوشتن فاجعه
مقدمه‌ای بر تاریخ خشونت

نوشته پیش‌ رو، از خلال «تبار‌شناسی سکوت» در جریان کشتار بیش از چهار هزار زندانی سیاسی در تابستان ۱۳۶۷، پرسشی خواهد بود از مسئو‌لیت جامعه در مواجهه با تاریخ خود.

از این منظر، ضرورت پرداختن به اعدام‌های گسترده سیاسی تابستان ۶۷، همچون مقدمه‌ای است تا «تاریخ خشونت» در ایران بنیان تفکر و تجربه قرار گیرد.

بدین واسطه نسبت جامعه ایران با این گذشته خشونت‌بار معاصر نیز مورد پرسش است. گذشته‌ای که هنوز لحظه حال را متأثر می‌کند و هر از گاهی در مناسبات اجتماعی حاضر می‌شود.

موضوعی که تاکنون جز از منظر موضع‌گیری‌های سیاسی، کمتر مضمون تجربه‌ای هنری، ادبی و فلسفی بوده است.

با این همه پاسخ به سؤال، ما را گرفتار وضعیتی متناقض‌نما خواهد کرد.
پارادوکس یک: پرسش از سکوت

پیش‌فرض این متن به بن‌بست خوردن طرح پرسش عمومی درباره کشتار سال ۶۷ است. مسئله‌ای که در غیاب صدای قربانیان به سکوتی ممتد در عرصه عمومی ختم شده. آنچه مسئله این نوشته است: «تبارشناسی سکوت».

در این‌جا بنا را بر این می‌گذارم که اعدام‌های‌ دسته‌جمعی و برنامه‌ریزی‌شده بیش از چهار هزار زندانی سیاسی در تابستان سال ۱۳۶۷، صرفاً یک «اشتباه» در عملکرد سیستم سیاسی حاکم بر ایران نبوده است.

حکومتی که تا پیش از تابستان ۶۷، ابایی از خواندن نام اعدامیان از رادیو و تلویزیون نداشت، دزدانه زندانیان را پس از دادگاه‌های چند دقیقه‌ای به گور‌های دسته‌جمعی و بی‌نام سپرد. سکوت حاکمیت را اما تالی دیگری هم تکمیل می‌کرد: عدم مقاومت در برابر خشونت.

به یک معنا، اگر این اشتباه را صرفاً معادل عمل جنایتکارانه حاکمان وقت بدانیم، باز هم توضیح جامع و مانعی برای «سکوت» پیش و پس از آن نخواهد بود.

این سکوت همان سرنخی است که پرسش درباره چرایی این فاجعه را به منظر حقیقت نزدیک‌تر می‌کند: «پرسش از سکوت.»

اگرچه پیشاپیش طرح پرسش از سکوت، خطر ورود به «خلاء» را به همراه دارد؛ به مثابه فضایی انباشته از سکوت یا عدم پاسخگویی یا انکار یا نبودن یا نیستی یا بی‌پاسخ ماندن.

از طرفی سکوت حتی اگر نشانه‌ای از انفعال باشد همچنان در نسبت با انتخاب‌های دیگر، می‌تواند عملی ایجابی نیز قلمداد شود.

همزمان سکوت می‌تواند به عنوان گزینه‌ای از سوی حاکم و قانون پیش رو گذاشته شود: می‌توانید هیچ نگویید، چرا که هر آنچه بر زبان آورید یقیناً علیه شما استفاده خواهد شد.

صحبت از دورانی است که آنچه به گوش رسید، سکوت بود و آنچه شنیده نشد دادخواهی قربانیان از بی‌داد.

از درون حکومت آیت‌الله منتظری یگانه صدایی بود که به گوش رسید، اگرچه از آن پس تا پایان عمر عزل و برای همیشه طرد شد.

حکومتی که تا پیش از تابستان ۶۷، ابایی از خواندن نام اعدامیان از رادیو و تلویزیون نداشت، دزدانه زندانیان را پس از دادگاه‌های چند دقیقه‌ای به گور‌های دسته‌جمعی و بی‌نام سپرد.

سکوت حاکمیت را اما تالی دیگری هم تکمیل می‌کرد: عدم مقاومت در برابر خشونت.

حتی هنوز با گذشت ۲۶ سال از کشتار گسترده زندانیانی از طیف‌های مختلف مخالف حکومت، این فاجعه همچنان بازنمودی قابل عرض، درخور و فراگیری در پی نداشته است. بازنمودی که می‌توانست در ساحت تجربه‌ای ادبی، هنری، فلسفی و یا حتی سیاسی ظاهر شود.
پارادوکس دوم: ضرورت بیان حین ناتوانی

بر این اساس مابه ازای تبار‌شناسی سکوت در جامعه جنگ‌زده، مرگ‌اندیش و مرگ‌هراس دهه شصت ایران، مواجهه‌ای است با تاریخ خشونت در دهه‌های اخیر این کشور.

نور افکندن بر این لحظه از تاریخ معاصر هم نگاهی به دهه پیش از خود دارد و هم آینده‌ای که از «کهریزک» سر در می‌آورد.

بدین واسطه، پرسش از سکوت درباره مسئله ۶۷، پرسشی است از تمام تاریخ، فرهنگ و اجتماع در این جغرافیای سیاسی.

مسئله‌ای که خطابی همگانی و عمومی دارد.

چیزی شبیه همان «سکون و آرامشِ حزن و ماتم» که از پی هر فاجعه‌ای سر می‌رسد، اما سپری نمی‌شود؛ تهدیدی نامتناهی که خلوت هر تفکری را بر هم می‌زند.

از دلالت‌‌های سکوتی که سایه خود را بر موضوع کشتار‌ها ۶۷ در ایران گسترانده، غیاب صدا است. صدای فریاد قربانیان که در انبوه رویه‌های معمول «دادخواهی» کمتر به گوش می‌رسد.

زبان حماسی به کار نمی‌آید و شهیدسازی با ادبیات رسمی حاکمیت همپوشانی پیدا می‌کند. خط قرمز حاکمیت حائلی دیگر برای صحبت‌کردن از این اعدام‌ها شده.

تغییر گفتار مبارزه از اشکال سنتی حزبی و سازمانی به حرکت‌های جنبشی نیز همدلی با قربانیان اعدام‌های ۶۷ را دچار مشکل کرده.

بر این اساس مابه ازای تبار‌شناسی سکوت در جامعه جنگ‌زده، مرگ‌اندیش و مرگ‌هراس دهه شصت ایران، مواجهه‌ای است با تاریخ خشونت در دهه‌های اخیر این کشور. نور افکندن بر این لحظه از تاریخ معاصر هم نگاهی به دهه پیش از خود دارد و هم آینده‌ای که از «کهریزک» سر در می‌آورد.

حتی گاهی پرداختن به موضوع اعدام‌ها دست‌مایه‌ای شده برای حمله موضعی به حکومت، رتوریک(فن اقناع مخاطب) و حتی اثبات حقانیت به میانجی قربانی‌سازی از خود.

سر آخر، گفتارهایی که ذیل کلان‌گفتارهای حقوق بشری رایج نیز سامان یافته‌اند، اگر این موضوع را شامل مرور زمان ندانند، دست کم از منظری صورت‌بندی می‌کنند که کشته‌شدگان ۶۷ را به قربانیانی منفعل فرو می‌کاهند. در این روایت نام مبارز، تکینگی او ــ اینکه چه می‌گفت و چه کردــ با صرف این واقعیت بازخوانی می‌شود که او جزئی است از آمار قربانیان اعدامی.

هنوز اما آنچه به گوش نمی‌رسد صدای کشتگان است.

پس چه راهی برای روایت حقیقت باقی می‌ماند؟

اگر سخن گفتن یا نوشتن فاجعه کشتار تابستان سال ۶۷ ممکن باشد، این به معنای دست‌یافتن به آن دانشی است که خود با فاجعه یکی شده. این نکته ناظر به همان تفکری است که اطمینان یافته بازنمایی فاجعه تا چه حد ناممکن و دست نیافتنی است.
پارادوکس سوم: امربازنمود ناپذیر و بازنمایی غیاب

شدت خشونت سازمان یافته از امری به غایت غیرعقلانی حکایت دارد. این امر غیرعقلانی همچون حفره‌ای است که بیرون کشیدن هر معنایی را دشوار و ناممکن می‌کند.

سخن گفتن از فاجعه دچار همان تناقضی شده که ادبیات مدرن: اجبار به روایت امر فاجعه‌بار، ضمن ناتوانی از روایت آن؛ ضرورت بیان، ضمن ناممکن بودن آن.

چطور می‌توان نشان داد که مردگان دیگر از آن حقیقت با ما سخن نخواهند گفت؟ چه کسی می‌تواند لحظه‌ای از رنجی را نشان دهد که برای کشته‌گان و بازماندگانش اندوهی ابدی است؟

اعتراف به این موضوع که فاجعه به سختی می‌‌تواند بنیان تأمل‌پذیری قرار بگیرد، بازخوانی آن را دشوارتر می‌کند.

پس اگر بازنمایی فاجعه آنگونه که می‌خواهد عمق رنج قربانیان و اندوه بازماندگان پس از آن را نشان دهد ممکن نیست، آیا «بازنمایی غیاب» ممکن است؟ آنچه در حکم یک فضای خالی عمل می‌کند. آنچه در میان تمامیت‌خواهی کلان‌روایت‌ها برای خود جایی باز می‌کند. اگر فاجعه بازنمودناپذیر است شاید اعتراف به این ناتوانی خود نوعی از بیان باشد.
پارادوکس چهارم: خاوران؛ جغرافیای نیستی

چه بسا این بازنمایی غیاب، جهت گشودن یک فضای خالی چیزی است شبیه جایگاه خاوران، به مثابه طرحی از مغاک تاریخ معاصر ایران؛ جغرافیای نیستی.

گورستان بی‌نامی که یک زمین خاکی بود، اکنون معانی بسیاری به خود گرفته‌است. این زمین خالی به واسطه عمل تکرارپذیر بازماندگان فاجعه (خانواده‌های کشته‌شدگان) معنایی نمادین گرفت. آنها به طور سنتی جمعه اول هر شهریور و جمعه آخر هر سال به گورستان رفتند. همزمان اجبار به سکوت از سوی حاکمیت ادامه یافت. بازماندگان اما سنت خود را تکرار کردند. این در حالی بود که هیچ یک از آنان حتی مطمئن نبودند که مردگانشان در این گورستان جمعی‌اند.

آنها حامل اخبار تلخی از گذشته‌ای مسکوت بودند. خاطرات تکه‌پاره، عکس‌های خانوادگی و مراسم‌های خانگی‌شان روایتی ساخت از تاریخ بی‌صدایان.

اهمیت این موضوع از آن جهت است که اگر زمانی صدای اعتراض آیت‌الله منتظری موجب توقف برخی از اعدام‌ها در زندان اصفهان شد، امروز نیز شکستن این سکوت واجد اهمیتی سیاسی است. چرا که اگر پرسش از فاجعه تابستان ۶۷، یعنی به چالش کشیدن سیاست، اخلاق و مناسبات اجتماعی برای نوشتن تاریخ خشونت، حتی امروز نیز پرداختن به این مسئله دیر هنگام است.

نام خاوران و بدین اعتبار کشتارهای تابستان ۶۷ بر سر زبان‌ها افتاد.

آنها تاریخ شفاهی فاجعه را نوشتند، فاجعه‌ای که روایت بی‌لکنت و منسجم آن ناممکن بود. حضور و سرکوب این خانواده‌ها هم نشانه‌ای بوده از ادامه مقاومت و خشونت سیستماتیک بر ضد آنها و هم علامتی بر تهدید نامتناهی فاجعه در آینده.
فقر تجربه نظری و ویرانی تجربه عملی‌

با وجود روشن شدن بخشی از تاریخ کشتار ۶۷ اما به نظر می‌رسد این سکوت هنوز شکسته نشده است.

اهمیت این موضوع از آن جهت است که اگر زمانی صدای اعتراض آیت‌الله منتظری موجب توقف برخی از اعدام‌ها در زندان اصفهان شد، امروز نیز شکستن این سکوت واجد اهمیتی سیاسی است.

چرا که اگر پرسش از فاجعه تابستان ۶۷، یعنی به چالش کشیدن سیاست، اخلاق و مناسبات اجتماعی برای نوشتن تاریخ خشونت، حتی امروز نیز پرداختن به این مسئله دیر هنگام است.

تأخیری که یکبار دیگر در نام «کهریزک» ظاهر می‌شود؛ در فاصله زمانی‌ای که به‌ا‌صطلاح «اراذل و اوباش» را در آن جا دادند تا اعتراضی که تازه پس از مرگ زندانیان سیاسی به زبان آمد.

اکنون در فقر تجربه نظری و ویرانی تجربه عملی‌ ناشی از فاجعه، تنها صدای جمعی‌‌ای که پژواکی در آینده یافته، پافشاری بازماندگان و خانواده‌هایی بود که آن را زیستند. با این حال این تجربه زیسته هنوز میانجی‌ای برای ورود به عرصه عمومی پیدا نکرده.

تجربه زیسته این خانواده‌ها نیاز به عنصری تازه دارد تا در رفت و آمدی با تجربه‌‌های هنری، فلسفی، تاریخی و ادبی قرار گیرد. بدین واسطه ۶۷ بخت آن را خواهد داشت تا از شکل بی‌واسطه تجربه‌ای احساسی و فردی به بنیان اندیشه‌ای‌ تاریخی بدل شود.

درغیر این صورت تجربه و روایت بازماندگان نیز سرنوشت دیگری جز دفن در گورستانی جمعی به نام «آرشیو» نخواهد داشت.

اگر چه امید آن است تا با قرار گرفتن این مسئله در بنیان تفکر تاریخی، امکان تحلیل سیستم، تبارشناسی خشونت و بازیابی مسئولیت تاریخی و اجتماعی گشوده شود. امری که شاید به احتراز از تکرار فاجعه‌ای مشابه راه ببرد. ­­

http://www.bbc.co.uk/persian/blogs/2014/10/141007_l44_nazeran_carnage_67_silence

Watch: Iran’s ex-president Ahmadinejad’s very awkward kiss with the supreme leader

اکتبر 9, 2014

Iran’s supreme leader, 75-year-old Ayatollah Khamenei, underwent prostate surgery on Monday in Tehran. Video released by the Iranian government shows former president Mahmoud Ahmadinejad and other government officials visiting him in the hospital before the operation. (Khamenei News via YouTube)

Iran’s supreme leader, Ayatollah Ali Khamenei, is currently in hospital after undergoing prostate surgery on Monday. The 75-year-old cleric is reported to be in «good condition», though he did issue this stern message before the procedure: «There is no room for concern, but this does not mean that they – the people – do not need to pray.»

In his convalescence, Khamenei has been visited by a stream of prominent Iranian politicians, beginning with President Hassan Rouhani. Rouhani and subsequent grandees gave Khamenei a reverential peck on the cheek or forehead.

The video above, published originally on Khamenei’s Twitter account, shows a number of dignitaries paying homage to the ayatollah. When meeting the white-turbaned, clean-shaven Ali Akbar Hashemi Rafsanjani, Khamenei even offers a warm smile and a nod. Rafsanjani, an influential politician who some see as a reformer, was barred by Khamenei from contesting presidential polls last year that Rouhani eventually won.

But then comes Mahmoud Ahmadinejad, Rouhani’s predecessor as president, who by the end of his eight-year tenure was deeply at odds with Khamenei. Ahmadinejad, with his customary thin grin, leans over to kiss Khamenei in greeting. The supreme leader doesn’t seem overly thrilled with his presence.
smallayatollah
Khameni News via YouTube

Notorious in the West for his bellicose rhetoric, Ahmadinejad presided over Iran’s deepening isolation on the international stage. A populist firebrand, he was for a time closely allied to the supreme leader, but gradually started to rebel against the ayatollah’s authority. Their power struggle grew turbulent, with angry public exchanges between Ahmadinejad and Khamenei allies offering an unusual glimpse behind the curtain of the Islamic Republic of Iran’s leadership. In 2011, Khamenei loyalists even had some of Ahmadinejad’s closest advisers charged with sorcery.

Ahmadinejad became something of a lame duck president in Tehran, even while remaining a bogeyman for hawkish politicians in Israel and the United States. Since winning the 2013 elections, Rouhani and his Western-educated foreign minister Mohammad Javad Zarif have made clear Tehran’s intent to move away from the rancor of Ahmadinejad’s rule. The former president’s hardline supporters, though, have been vociferous in their opposition to the Rouhani administration’s attempts for rapprochement with the United States and a deal regarding Iran’s controversial nuclear program.

Authorities in Tehran, presumably with Khamenei’s blessing, have kept Ahmadinejad in their crosshairs. Last week, a judge sentenced one of his former vice presidents to imprisonment and a fine for unspecified charges. Mohammad Reza Rahimi was suspected by some of embezzlement, reports Al Jazeera. Last month, Iran’s parliament published a list of 24 violations it accused Ahmadinejad of committing while in office in a deliberate bid to thwart his return to politics.
http://www.washingtonpost.com/blogs/worldviews/wp/2014/09/09/watch-irans-ex-president-ahmadinejads-very-awkward-kiss-with-the-supreme-leader/