Archive for مِی 2009

ناگفته‌های خاتمی از دوران ریاست جمهوری . . .

مِی 31, 2009
«سیدمحمد خاتمی» چهار سال پس از پایان دوران ریاست جمهوری اش در مقام پاسخگویی به برخی انتقادات و افشای برخی ناگفته های دوران ۸ ساله قدرتش برآمد و از جمله گفت كه در انتخابات مجلس هفتم به صراحت گفته بود كه دولت انتخابات را برگزار نمی كند.
خاتمی در مصاحبه ای كه در سایت بنیاد خود، «باران» انتشار یافته است، گفت: در زمان انتخابات مجلس هفتم به دلیل رد صلاحیت گسترده نامزدها از سوی شورای نگهبان به صراحت گفتم كه این انتخابات را برگزار نمی‌کنم چون این روش را جفای به مردم و از بین بردن حق مردم می‌دانم، مقام معظم رهبری نظرشان این بود که انتخابات باید برگزار شود ولی خیلی انعطاف نشان دادند و به ما محبت کردند و گفتند نظر شما چیست، گفتم من این روند ردصلاحیت‌ها را قبول ندارم ظالمانه است و حتی مطابق قانون هم نیست و فرمودند که بنویسید، من و آقای کروبی نوشتیم که چه شرایطی بشود و چگونه در ردصلاحیت‌ها بازبینی بشود، اما شورای نگهبان همكاری لازم را نكرد.
رییس دولت اصلاح طلبان در این مصاحبه همچنین فاش كرده است كه در جریان شركت در اجلاس هزاره سازمان ملل در نیویورك به این دلیل در عكس یادگاری سران دولتها شركت نكرد كه جایگاه او مقابل بیل كلینتون رییس جمهوری امریكا قرار گرفته بود:» …من احساس می‌کردم که با یک دست دادن تنها چنان قشقرقی برپا خواهد شد و مشکلاتی ایجاد خواهد شد كه به نفع و مصلحت كشور نیست.»
خاتمی همچنین یكی از «كوتاهی ها» و «تاسفهای» خود را در دوران ۸ ساله ریاست جمهوری این می داند كه از اختیارات خویش در مقام رییس جمهور به خوبی بهره نگرفت.
او همچنین به این انتقاد كه بر سر پرونده هسته ای در مذاكرات با غرب دچار «وادادگی» شده و به «تعلیق» رضایت داده بود، نیز پاسخ داده و گفته است :»…. تمام اینها با نظر رهبری بود، خود ایشان هم فرمودند. با اینکه ایشان فرمودند نظر من این بود که بعضی جاها محکم‌تر و سخت‌تر باید بود ولی در عین حال در همان جلسه ای که کارگزاران بودند ایشان گفتند من در جریان همه مسائل بودم و دوستان خودسرانه کاری انجام ندادند.»
متن كامل این مصاحبه را پیش رو دارید:
▪ آقای خاتمی، یکی از شعارهای شما شفافیت بود و به دنبال تحقق دولت شفاف و پاسخگو بود ید که یکی از جذابیت‌های سخنان شما هم در این رابطه بود، مردم می‌گفتند کسی آمده که می‌گوید باید به ما پاسخ بدهد، این شفافیت با آن محجوبیت و اخلاق‌مداری شما دارید تضاد ندارد؟
ـ اجازه بدهید با توجه به اینکه این مصاحبه در زمانی انجام می‌گیرد که با حادثه رحلت عالم عارف اخلافی، فقیه بزرگوار حضرت آیت االله الظعمی بهجت روبرو هستیم به این ضایعه اشاره‌ای بکنم.
ایشان از سرمایه‌های بزرگ معارف شیعی و فقه شیعی و حوزه‌های علمیه بودند، بخصوص اینکه با آن مراحل عرفانی و سلوکی که داشتند امتیازاتی داشتند که شاید کمتر کسی آنها را داشته باشد مثل پرهیز از دنیاداری و دنیا خواهی و واقعا اهتمام به اخلاق، من بارها خدمت ایشان رسیده بودم و ایشان همواره دغدغه‌ مسائل اخلاقی، ایمانی و تقوایی جامعه را داشتند و در این زمینه نصایح ارزشمندی به ما می‌فرمودند، رحلت ایشان یک ضایعه بزرگ است که البته امیدوارم لطف خداوند آن را جبران کند و من این را به حوزه‌های علمیه به همه ارادتمندان ایشان و همه دوستداران اخلاق و فضیلت تسلیت عرص می‌کنم و امیدوارم خداوند درجات عالی ایشان را متعالی‌تر بفرماید و ما را هم قدردان وجود بزرگانی مثل آیت الله بهجت قرار بدهد.
اما در مورد سئوال شما، ابدا تضاد ندارد، اتفاقا اخلاقی بودن در این زمینه شفاف بودن است، علتش این است که کسی که مسئولیت می‌پذیرد نمایندگی مردم را دارد و امانت مردم در دست اوست و پوشیده و پنهان کردن و خدایی نکرده گزارشی که درباره این امانت به مردم می‌دهند اگر خلاف باشد این عمل ضداخلاقی است، علاوه بر اینکه اینکه پاسخگو بودن در دنیای امروز و در نظام های جمهوری و در نظام هایی که متکی به مردم هستند یک اصل مهم است و به همین دلیل هم تفکیک قوا هم در دنیا امروز پذیرفته شده است، همچنین نهادهایی وجود دارد که باید نهادهای دیگر را مورد بازخواست قرار بدهند، بخصوص در نظام های جدید افکار عمومی و رسانه‌ها و آنهایی که بیانگر افکار عمومی هستند باید آزاد باشند و حضور داشته باشند به همین دلیل به درستی گفته‌اند رکن چهارم مشروطیت مطبوعات و رسانه‌ها هستند و شرط این مسئله هم این است که آزاد باشند بتوانند حرف بزنند نقد بکنند و بتوانند صحبت کنند و سئوال کنند، یکی از امور پاسخگویی این است که سئوال هم از طریق مردم زیاد شود، طبعا اگر فضا بسته باشد و یا رسانه‌ها در اختیار خود حکومت باشد رسانه‌ها مطابق میل حکومت صحبت خواهند کرد و نمی‌توانند به دنبال شفاف کردن بروند.
در مقام مسئولیت شفاف بودن در مقابل مردم عین اخلاق است، مگر اینکه بگوئیم حکومت ارباب مردم است و مردم هیچ حقی در برابر حکومت ندارند و تنها تکلیف دارند و حکومت هیچ وظیفه‌ای ندارد که با مردمش روراست باشد، اما اگر بگوئیم ما نظامی را پذیرفته‌ایم که این حکومت نماینده و برآمده از مردم است و پاسخگوی به مردم است، بنابراین شفاف بودن و درست با مردم صحبت کردن عین اخلاق است و بدتر از این شفاف نبودن یا دروغ گفتن یک نوع فریب است که فریب بدترین عمل ضداخلاقی است و اتفاقا در نظام‌های امروز یکی از معیارهای کلی اخلاقی این است که حکومت‌ها به مردم راست بگویند و حقیقت را بگویند و آمادگی این را داشته باشند که به سئوالات و نیازهای مردم پاسخ دهند.
▪ اگر بنا را بر همین شفافیت بگذاریم من یک سئوال شفاف از شما می‌پرسم، فرض کنیم امروزمرداد ۷۶ است و اولین روزی است که دولت را تحویل گرفتید اگر قرار باشد به عقب برگردیم چه کاری را انجام نمی‌دهید و چه کاری را انجام می‌دهید؟
ـ من معتقدم یک کاری که باید خیلی زود انجام می د ادم و به دلیل اینکه در ابتدای این مسئولیت بعد از مدتی و آن هم به به خاطر آشنا نبودن متوجه آن شدم و دیر شد همان مسئله اختیارات رئیس جمهور در زمینه آن وجه مهم مسئولیتش یعنی اجرای قانون اساسی است، کاری که در دو سال مانده به پایان دوره من مطرح شد.
دیدگاهی وجود دارد که قوای سه گانه و اینها خیلی کاره‌ای نیستند، دستگاههای مختلفی در این مملکت وجود دارند، دستگاههای که مسئولیت ندارند اما اختیارات دارند و به هر حال شکلی و صوری هستند و در واقع به معنای آن است که آنجایی که رای مردم هست چندان اعتباری وجود ندارد و نهادهایی که باید حافظ رای مردم حافظ خواست و منافع مردم باشند طوری شده که خودشان را قیم مردم می‌دانند، شما در جریان انتخابات ،صلاحیت‌ها، رد صلاحیت‌ها و اعمال شیوه‌های خاص در انتخابات هستید، در اینجا صحبت از نظارت نیست که حالا استصوابی یا غیر استصوابی باشد، صحبت سر قیمومیت و عدم قیمومیت بر جامعه است؛ ما در یک نظام جمهوری که به برکت اسلام و انقلاب به وجود آمده است یک قانون اساسی داریم، بنده نمی خواهم بگویم که قانون اساسی عیب ندارد اما قانون اساسی‌ای است که به نظر من آن ظرفیتها و حدنصاب‌های لازم را برای استقرار حاکمیت مردم بر سرنوشت، زمینه‌سازی برای پیشرفت، استقرار آزادی‌های اساسی و حقوق شهروندی در آن وجود دارد.
دوم قانون اساسی است که واقعا با رای مردم به وجود آمده است هم خبرگانی که نشستند آن را تدوین کردند نماینده مردم بودند هم اصل قانون اساسی مصوب به رفراندوم گذاشته شد ؛ اگر یادتان باشد بعضی از دوستان ما خیرخواهانه به حضرت امام می گفتند شما با این مقبولیتی که در جامعه دارید بیائید همین پیش نویس قانون اساسی را به عنوان قانون اساسی اعلام کنید که امام با این پیشنهاد مخالفت کردند و گفتند مردم باید نمایندگانشان بیائید بعد هم که نمایندگان آمدند گفتند حتما مردم باید به آن رای بدهند، مردم به آن رای دادند و اساس نظم ما امروز همان قانون است که این روند و این ساز و کار را در هیچ انقلابی نمی‌بینید.
اما مهم اجرای قانون اساسی است، رئیس جمهور مجری قانون اساسی است علتش هم این است که تنها کسی که به عنوان یک فرد از قاطبه مردم رای می‌گیرد و نمایندگی مردم را دارد رئیس جمهور است البته کل مجلس از مردم رای می‌گیرد، ولی هر نماینده‌ای از بخش کوچکی از جامعه ما رای می‌گیرد و تنها رئیس جمهور است که از قاطبه مردم به عنوان یک فرد رای می‌گیرد و واقعا مظهر اراده ملی است، بنابراین او باید مجری و ناظر بر اجرای قانون اساسی باشد که میثاق ملی است.
یکی از کوتاهی‌های خودم و یکی از تاسف‌هایی که من دارم این بود و هست؛ البته این به معنی آن نیست که اختیاراتی به رئیس جمهور بدهیم که خودکامگی ایجاد کند، رئیس جمهور به حد کافی مسئولیت دارد به رئیس جمهور می‌توان رای عدم کفایب داد یا از طرف دیوان عالی کشور مورد بازخواست قرار بگیرد رئیس جمهور در برابر رهبری پاسخگو است و باید جواب بدهد، رئیس جمهور موظف است طبق قانون اساسی انتقاد را تحمل کند، آزادی‌های را در جامعه برقرار کند علاوه بر این یک نظارت همگانی از طرف مردم بر او هست و اینگونه نیست که رئیس جمهور بتواند خودکامه باشد اما قانون اساسی باید اجرا شود.
یکی از اختلافات این بود که رئیس جمهور رئیس قوه مجریه است و همین و همه دعوای ما این بود که رئیس جمهور مجری قانون اساسی است و این قانون اساسی باید اجرا شود و باید کسی باشد که ببیند این قانون اساسی اجرا می شود یا نمی‌شود، البته بعضی از دوستان که مخالف بودند می‌گفتند بله مجری قانون اساسی است اما در چارچوب اختیاراتی که خودش دارد، می‌گفتیم اینکه هر فردی و هر ارگانی و نهادی در چارچوب وظایف خودش باید بر اساس قانون اساسی عمل کند پس چگونه است که فقط آمده‌اند و گفته‌اند رئیس جمهور مجری قانون اساسی است و یا ناظر بر اجرای قانون اساسی است یعنی اجرای قانون اساسی در همه سطح کشور و در همه جا.
وقتی آیت الله خامنه‌ای رئیس جمهور بودند هم این مسئله وجود داشت و ایشان واقعا تلاش کردند، با شورای نگهبان بحث و صحبت کردند و یک ضوابطی برای اجرای قانون اساسی و وظیفه رئیس جمهور تدوین شد که البته کامل نبود چرا که آن وقت هم وضعیت انقلابی بود و مشکلاتی در جامعه وجود داشت و شاید همین اندازه کفایت می‌کرد.
من یکی از تاسف‌هایم این است که این کار را دیر شروع کردم و معتقد بودم و هستم که اگر امروز بخواهم بیایم روی کار اولین مسئله ای که من به عنوان رئیس جمهور می خواستم انجام بدهم همین بود و معتقد بودم بدون این مسئله رئیس جمهور نباید مسئولیت را بپذیرد و من یک جایی گفتم که اگر این اختیارات را بگذاریم کنار رئیس جمهور می شود تدارکاتچی و فقط باید ببیند چقدر پول می خواهند و چگونه باید توزیع کند و ….بعد آمدند و گفتند که خاتمی گفته که من رئیس جمهور تداراکاتچی بودم، هرگز این را نگفتم چون هنوز هم طبق همان مسائلی که در زمان آیت الله خامنه‌ای تدوین شده بود تا حدودی رئیس جمهور در اجرای قانون اساسی اختیاراتی دارد و من هم اعمال کردم تذکرات مختلفی به قوای مختلف و افراد مختلف دادم که بخشی از آنها منتشر شده است و بخشی از آنها محرمانه بوده که منتشر نشده، درگیر شدیم، صحبت کردیم اما صحبت این بود که اعمال این مسئولیت ضمانت اجرا می‌خواهد که این هم بدان معنا نیست که رئیس جمهور هر چه می‌خواهد آن باید اجرا شود بنده پیشنهاد یک دادگاه قانون اساسی کرده بودم که در آن قضات معتبر بی طرف و صالحی وجود داشته باشند که البته شخصیت‌های حقوقی هم از طرف رئیس جمهور و مجلس هم حضور داشته باشند ولی در نهایت آن قاضی‌ها هستند که رای را می‌دهند.
فرض کنید شورای نگهبان که نگهبان قانون اساسی است اگر خودش بر خلاف قانون اساسی عمل کند چه کسی باید نظارت بکند اگر بنده معتقد باشم این روشهای ردصلاحیت‌ها که انجام می‌شود ولو اینکه قانون عادی هم درست شده باشد ولی این خلاف روح قانون اساسی و خلاف این قانون و خلاف آن خواست قانون اساسی است من کجا باید بروم حرفم را بزنم یا دیگران که معترض هستند؟
من یکی از تاسف‌هایم در این زمینه این است که در این زمینه کوتاهی شد، البته من اقدام کردم هم برای اصلاح قانون انتخابات که تا حدود زیادی جلوی این روال‌ها و روندهایی که درست نمی‌دانستیم گرفته شود و هم برای اینکه اختیارات رئیس جمهور متناسب با همان وظیفه‌ای باشد که در قانون اساسی گفتند و به هیچ‌وجه هم به عنوان خودکامگی نبود، لوایح به مجلس رفت و تصویب شد شورای نگهبان ایراد گرفت بحثهای فراوانی شد و بعد بنده یکسال مانده بود به پایان عمر دولت احساس کردم که با این روند و روالی که هست اگر بخواهم پافشاری بکنم ممکن است خدایی نکرده آن اختیارات نیم‌بند هم که وجود دارد از بین برود و گفتم خوب من آن را پس می‌گیرم که دیگر این بحثها پیش نیاید چون ممکن بود اگر کل این مسئله را رد بکنند در نتیجه آن قانون قبلی هم از بین برود و دیگر مجالی هم نبود؛ الان هم معتقدم این کار را هر رئیس جمهوری که می‌آید باید انجام بدهد.
گرچه امروز می‌بینید کسانی که باید مجری قانون اساسی باشند چندان اعتنایی به اصل قانون اساسی ندارند و خیلی کارهای خلاف قانون اساسی انجام می گیرد و کسانی که باید دغدغه قانون اساسی داشته باشند حساسیت ندارند و شاید یکی از مسائلی که من می‌گویم ای کاش زودتر انجام داده بودم و می ایستادم در برابر آن مسئله و تکلیف را یکسره می‌کردیم که نشد همین است.
یک مسئله‌ای که هست و بدنیست که اینجا بگویم و آن برگزاری انتخابات مجلس هفتم بود، با آن وضع گسترده واقعا جفاکارانه‌ای که نسبت به ردصلاحیت‌ها شد هیچ‌کس نمی داند که چه چیزی گذشت و خیال می‌کنند که از این مسئله به راحتی عبور کردیم.
بنده به صراحت گفتم که انتخابات را برگزار نمی‌کنم چون این روش را جفای به مردم واز بین بردن حق مردم می‌دانم، مقام معظم رهبری نظرشان این بود که انتخابات باید برگزار شود ولی خیلی انعطاف نشان دادند و به ما محبت کردند و گفتند نظر شما چیست، گفتم من این روند ردصلاحیت‌ها را قبول ندارم ظالمانه است و حتی مطابق قانون هم نیست و فرمودند که بنویسید، من و آقای کروبی نوشتیم که چه شرایطی بشود و چگونه در ردصلاحیت‌ها بازبینی بشود،چه هیاتی گذاشته شود آنجا و نظر آنها معتبر باشد و ایشان به صراحت برای دبیر شورای نگهبان نوشتند که نظر آقایان خاتمی و کروبی تامین شود، خوب دیگر ما احساس می‌کردیم که حرف رهبری را می‌شنوند و ما اعلام کردیم که انتخابات را برگزار می‌کنیم ولی حالا معلوم می‌شود که چه کسانی از رهبری اطاعت می‌کنند و حرفهای رهبری را انجام می‌دهند و این را مقایسه بکنید با مسائل دیگری که مثلا بود، یک جایی بود که ما تصمیمی می‌گرفتیم نظر رهبری این بود که این تصمیم درست نیست بنده وظیفه خودم می‌دانستم که بیایم و این را اصلاح بکنم بدون اینکه بگویم رهبری این را می‌خواهند من از رهبری مایه نمی‌گذاشتم ، موارد متعددی بوده که خوب بالاخره دولت یا شورای عالی امنیت تصمیمی گرفته بود که نظر رهبری چیز دیگری بود و خیلی جاها احساس می‌کردم که نظر رهبری درست است، منهای آن بالاخره رهبر کشور است و شورای امنیت بازوی رهبری است من می‌آمدم و بدون اینکه بگویم رهبری چنین چیزی را می‌خواهند مجددا مسئله را مطرح می‌کردیم و نظر ایشان تامین می‌شد بنابراین ما نظر رهبری را در همان چارچوب‌هایی که بود و وجود داشت تامین می‌کردیم این در حالی است که دیگرانی مسائل خیلی ناچیز را می‌خواهند به رهبری نسبت بدهند و این جفای به رهبری هم هست.
شورای نگهبان نظر صریح ایشان را اعمال نکرد و ما پیش از آن اعلام کرده بودیم که انتخابات برگزار می‌شود و نمی‌شد انتخابات را لغو کرد نظر رهبری هم بر برگزاری انتخابات بود و به شورای نگهبان نوشته بودند که نظر ما تامین شود اما دیگران که باید این‌کار را انجام می‌دادند آن را اجرا نکردند و به هر حال با توجه به این شرایط که اعلام کرده بودیم انتخابات را برگزار می‌کردیم می‌بایستی رعایت می‌کردیم. می‌خواهم بگویم یکی از مسائل بدی که بود انتخابات مجلس هفتم بود، شاید مردم احساس کنند که ما به راحتی تسلیم شدیم و این کار را انجام دادیم، چون این شبهه وجود دارد و بعضی جاها می‌گویند که چرا برگزار کردید من می‌خواستم سیر این قضیه را بگویم که تا اینجا هم رفتیم و رهبری هم عنایت و محبت کردند و نوشتند ولی دیگرانی که بیش از همه باید نظر رهبری را تامین کنند تامین نکردند.
▪ به شورای عالی امنیت‌ملی اشاره کردید، می‌گویند که آقای خاتمی جلوی غرب «واداد» بخصوص در مسئله هسته‌ای، مگر مسئله هسته‌ای زیر نظر رهبری نبود مگر تعلیق با ایشان هماهنگ نشده بود که امروز اینگونه تکیه کلام برخی افراد تقبیح تعلیق در دولت اصلاحات و مصادره تمام دستاوردها به نفع خود است؟
ـ تمام اینها با نظر رهبری بود، خود ایشان هم فرمودند. با اینکه ایشان فرمودند نظر من این بود که بعضی جاها محکم‌تر و سخت‌تر باید بود ولی در عین حال در همان جلسه ای که کارگزاران بودند ایشان گفتند من در جریان همه مسائل بودم و دوستان خودسرانه کاری انجام ندادند.
بنده معتقدم روال و روندی که داشتیم یکی از موفقترین روال‌ها و روندها بود ما به هیچ وجه در مقابل غرب کوتاه نیامدیم برنامه‌هایی که برای ایران بود برنامه‌های سنگینی بود و اتفاقا در دوران تعلیق مجالی فراهم آمد که ما امکاناتی را برای پیشرفت‌های بعدی فراهم بیاوریم اینطور نبود که اگر ما هم تعلیق نمی‌کردیم می‌توانستیم آنچه که امروز داریم انجام بدهیم، خیلی عقب بودیم و کارمان در مراحل ابتدایی بود و خیلی از کارها در این فرصت انجام شد.
در زمینه تعلیق و اتهاماتی که به ما می‌زدند باید یادآوری کنم که در همان جریان بود که قطعنامه قطعی آژانس بین المللی صادر شد که تکنولوژی صلح آمیز هسته‌ای حق ایران است چیزی که امروز آمریکا هم نمی‌تواند بگوید نه.
متهم بودیم که همه کارها را ول کردیم اما در همان جریانات برنامه‌هایی مهمی انجام شد، اصلا برنامه‌های اتمی در زمان من فعالتر شد البته در زمان آقای هاشمی هم بود و در زمانهای دیگری هم بود و خود رهبری و دیگرانی هم می‌دانند و کل مسائلی هم که بوده هیچ چیز خودسرانه نبوده، البته در این زمینه به غربی‌ها هم گفتم ما می توانستیم همه آنچه که می‌خواستیم بدست بیاوریم بدون اینکه هیچ هزینه‌ای بپردازیم منتها مشکل عمده‌ای که داشتیم تعلل اروپایی‌ها و «وادادن» آنها در مقابل آمریکا بود و تقریبا در مذاکراتمان به ننایج خیلی خوبی رسیده بودیم و من هم به حضرات گفتم که شما اگر می‌دانید ما حقمان چیست و می‌دانید که ما چه چیزهایی را می‌توانیم بدست یباوریم و می دانید که اگر این کار را نکنید دو مسئله پیش می‌آید یکی اینکه پرونده از دست آژانس و شما و ما خارج می‌شود و به شورای امنیت می‌رود؛ دوم آنکه در ایران بدبینی تقویب می‌شود که اروپائی‌ها هم می‌خواهند در واقع زمان بخرند و تمام حقوق را از ما بگیرند و این بدبینی سبب می‌شود که کار تشدید بشود و همچنین هم شد و بعدا هم قرار شد که آن تعلیق شکسته شود، تصمیمش هم در آخرین ماههایی که من بودم گرفته شد و انجام گرفت.
من نمی‌دانم این وادادن در مقابل غرب هست یا اینکه با تدبیر پیش رفتن که با هزینه کمتر منافع بیشتر را به دست بیاوریم یا به گونه‌ای عمل کنیم که این همه فشار روی ایران وارد شود و چیزی خیلی بیشتر از آن چیزی که ما در آن دوره به دست آوردیم به دست نیاوردیم یعنی غنی سازی و ساختن سانتریفیوژ، البته از نظر کمی قطعا بیشتر از آن دوره است ولی تمام آن مراحل حساسی که امروز وجود دارد در آن دوران به آن رسیدیم.
علاوه براین اعترافی که غرب کرد که دست‌یافتن به انرژی صلح‌آمیز هسته‌ای حق ماست و منهای شورای امنیت و منهای تحریم‌هایی که علیه ما بود به آن دسترسی یافتیم؛ حالا اینکه کی واداده کی وانداده و کی منافع ملت را به دست آورده و کی هزینه بیشتری برای ملت ایجاد کرده آن حرف دیگری است که عقلای منصف و ملت باید داوری کنند.
▪ آقای خاتمی برخی معتقدند شما عزت ایران را زیر سئوال بردید، آیا تا به حال به شما در مجامع بین‌المللی گوجه پرتاب کردند؟
ـ نه
▪ آیا تا به حال در مجامع بین‌المللی به شما توهین شد؟
ـ نه، هرگز
▪ در دوره شما انگشت‌نگاری و اینکه مردم ما را دوبی نگه دارند بود؟
ـ در دوبی و اینها که اصلا؛ در کشورهای دیگر هم نبود فقط آمریکا بود که انگشت نگاری می‌کردند که آن هم بعد از حادثه یازدهم سپتامبر بود ولی هیچ وقت بی‌حرمتی‌هایی که امروز می‌شود آن روزها نبود.
▪ به سئوالم در خصوص شفافیت بر‌می‌گردم، بر اساس شاخصه‌های دولت شفاف، دولت آقای احمدی‌نژاد را چقدر شفاف می‌دانید؟
ـ در ادعا کردن خیلی شفاف، اما در ارائه گزارش‌ها بدون اینکه بخواهم متهم بکنم و بگویم که سوءنیت دارند می گویم شما کافی است ادعاهایی که از طرف دولت حتی برای دو ماه سه ماه می‌شود مقایسه بکنید و ببینید بین خود این ادعا چقدر تفاوت و تناقض هست، منهای اینکه بعضی چیزها گفته می‌شود که خیلی آشکار هست که اینچنین نیست، لاید دوستان توضیحی دارند و تئوریزه می‌کنند و کاری را انجام می‌دهند.
اگر شفاف بودن اطلاعات درست دادن باشد معتقدم خیلی از اطلاعاتی که به مردم داده می‌شود اطلاعات درستی نیست.
▪ شما در دوران ریاست‌جمهوری از «گفتگوی‌تمدنها» سخن گفتید و از «صلح»، اما یک سئوال بارها مطرح شده است که چرا خاتمی در حال که می‌توانست با کلینتون دست نداد و روابط ایران و امریکا را با این حرکت به سمت گفتگو پیش نبرد؟
در آن زمان با آقای کلینتون روبرو نشدم، شاید تنها مسئله‌ای که بود در آن عکس هزاره بود که جایی هم که گذاشته‌ بودند درست من و آقا کلینتون مقابل هم بودیم؛ بنده احساس می‌کردم که همان کفن‌پوشان و همان کسانی که آن مشکلات را ایجاد می‌کنند همان کسانی که چون من گفته بودم می‌توانیم نوع دیگری با دنیا رابطه داشته باشیم توریست‌های آمریکا را در همین‌جت زدند و بستند و برنامه‌ریزی کردند در حالی که قبل از من این مسائل نبود.
من احساس می‌کردم که با یک دست دادن تنها چنان قشقرقی برپا خواهد شد و مشکلاتی ایجاد خواهد شد که آن روندی که بنده احساس می‌کردیم به نفع و مصحلت کشور هست نمی‌توانیم ادامه دهیم، نمی‌دانم اشتباه بود یا درست بود و واقعا هم معتقدم هم من، هم کلینتون دلمان می‌خواست که با حفظ منافع و اصول خودمان روال و روند دیگری را پیگیری کنیم ولی همیشه همه جا کسانی هستند که با این روش‌ها مخالف بودند و در آمریکا هم بودند و حتی آن فشارها سبب شد که خود آقای کلینتون هم اشتباهات استراتژیک بزرگی در رابطه با ایران بکند و این زمینه‌ای که می‌توانست به نفع دو کشور باشد از بین رفت.
موضع‌گیری‌های غلط، رفتارهای غلط، تمدید تحریم‌ها سبب شد کسانی که این طرف کاملا مخالف با هرگونه تحول در روابط بودند دست بالاتر پیدا کنند و آن طرف هم کسانی بودند که منافعشان در دشمنی آمریکا و ایران بود و الان هم بگویم که نگران‌ترین افراد برای اینکه ممکن است روابط از این سردی بیرون بیاید یا کمی بهبود پیدا کند در درجه اول صهیونیست‌ها هستند و در درجه دوم بسیاری از نظام ها و نیروهایی که منافعشان را ضد منافع ما در منطقه می‌دانند و خودشان را هم‌پیمان آمریکا می‌دانند و احساس می‌کنند که اگر این رابطه تغییر کند موقعیت آنها در منطقه ممکن است ضعیف‌تر شود و از جمله کسانی که خیلی مخالف هستند و تلاش‌ می‌کنند که آقای اوباما را به روش‌های خصومت آمیز با ایران بکشانند به جرات می‌گویم صهیونیست‌ها هستند.
▪ باراک اوباما که با شعار «تغییر» در انتخابات ایالات متحده آمریکا پیروز شد، اخیرا اعلام کرده است که بعد از انتخابات ریاست جمهوری امیدوار است مذاکرات ایران و آمریکا آغاز شود و تا پایان سال ۲۰۰۹بتوان از این گفتگوها یک ارزیابی ارائه داد، آیا به نظر شما اوباما موفق به انجام تغییر عملی هم شده یا تنها در حد شعار بوده است؟ آیا اگر مهندس موسوی در انتخابات پیروز شود احتمال این هست که رابطه ایران و آمریکا بالاخره به سرانجام برسد؟
ـ آقای اوباما شعارش تغییر بوده و بنده هم معتقدم که واقعا او به دنبال تغییر است، منتها دو مسئله وجود دارد من به خارجی‌ها هم گفتم باید ببینیم که چقدر این تغییر اساسی است و باید صبر کنیم و ببینیم که آیا واقعا سیاست‌های آمریکا در عرصه بین‌الملل در خاورمیانه در دنیا در رابطه با دیگران می‌خواهد تغییر کند ؟ دوم اینکه آمریکا یک مجموعه بسیار نیرومندی است و اوباما هم مخالفین خیلی سرسختی دارد هنوز نئوکن‌ها در آمریکا هستند، هنوز لابی فوق‌العاده قوی صهیونیست‌ها در آمریکا وجود دارد اینطور نیست که اگر همه تغییراتی که ایشان می‌خواهد انجام بدهد مطابق میل اینها نباشد اینها مقاومت نکنند حتی ممکن است بهانه‌ای پیدا کنند که اگر آقای اوباما ناکام بشوند آن روشهایی که خودشان می‌خواهند را به ایشان تحمیل کنند و اوباما را به سیاست‌هایی دیگر برگردانند.
بنابراین باید این دو مسئله را در نظر داشت هم باید صبر کرد که ببینیم چقدر تغییراتی که آقای اوباما می‌خواهد بدهد اصولی و اساسی است و آیا تغییرات با منافع ما هم سازگار هست یا نیست و ما هم نباید حتما منافع‌مان در این باشد که حتما و به هر قیمتی دشمنی با آمریکا را داشته باشیم، آمریکا نباید در کار ما دخالت کند و نباید سیاست‌هایش را بر ما تحمیل کند اما اگر واقعا این‌کار را نکرد نباید اصرار کنیم که برای همیشه و الی‌الابد او را به عنوان دشمن بزرگ در نظر بگیریم.
باید صبر بکنیم و ببینیم که چقدر تغییرات اساسی است و دوم اینکه فرصت باید داد که این تغییرات بتواند عملی شود با جه به موانع و مشکلاتی که در آنجا هست.
اگر واقعا تغییری در ایران رخ بدهد و روش‌های منطقی وجود داشته باشد امکان اینکه ایران با حفظ منافع و اصول خودش بتواند تا حدودی جلوی این زیان‌ها و فشارهایی که هست را بگیرد و فضای تازه‌ای باز شود هست، من معتقدم چه آقای موسوی چه آقای کروبی هر کدامشان بیایند و حتی آقای دکتر رضایی بیایند شاید فضای مناسب‌تری فراهم بیاید که با تدبیر و حفظ اصول و منافع جلو برویم.
  مصاحبه : جام‌جم آنلاین www.jamejamonline.ir  
 

aftab.ir

شعار علیه میرحسین در بیت رهبری!

مِی 30, 2009

مسئول کمیته رسانه ستاد میرحسین موسوی در یادداشت روزانه خود می نویسد:

ساعاتی از غروب گذشته پیامکی دریافت کردم که با لحنی پیروزمندانه خبر می داد «امشب درمراسم بیت رهبری به محض ورود میرحسین، مردم شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه وبا ورود احمدی نژاد کل حاضرین شعار صل علی محمد (ص)، بوی رجایی آمد سر دادند «. اینکه عده ای به نفع کاندیدایی شعار داده باشند باکی نیست، گرچه بیت رهبری معظم و مراسم عزاداری جای بهره برداری تبلیغاتی نیست. اما اینکه در حضور رهبری انقلاب، آن هم در بیت شریف ایشان به کاندیدایی اهانت شده باشد، تصورش هم دشوار بود. با یکی از نزدیکان آقای مهندس تماس گرفتم. پرسیدم. آهسته گفت، متاسفانه. فهمیدم که با مهندس است. ساعتی بعد دوباره تماس گرفتم، گفت آری چنین شده است. پرسیدم مگر در بیت رهبری معظم، موسوی را تکریم نکردند، گفت چرا. پرسیدم پس چرا چنین کردند؟ بغضش گرفت و گفت البته همه نبودند. جوانی هم بود که پیش آمد. پیشانی مهندس را بوسید. دستی به شانه هایش کشید و گفت «امید وارم عزاداری شان قبول باشد، اما چگونه می خواهند جواب خدا را بدهند؟». او ادامه داد که مهندس به جوان پاسخ داد «خدایی هم هست».

می خواستم ننویسم، می خواستم باور نکنم، می خواستم به سکوت بگذرانم، اما خبر در شهر پیچیده بود وآانان فکر می کردند که فتح الفتوحی انجام داده اند. هر چه با خود کلنجار رفتم چاره ای جز شرح مختصری از این ماجرای غم انگیز و حرمت شکنی بی سابقه ندیدم. این نخستین بار در تاریخ انقلاب است که چنین می شود. عده ای به خود اجازه می دهند که حرمت مهمان و میزبان در بیتی که پناهگاه امت دانسته می شود را بشکنند، آن هم در مراسم عزاداری که متعلق به حضرت زهرای اطهر است. این آغازی نگران کننده و خطرناک از کشاندن خودخواهی سیاسی توسط عده ای ماجرا جو و افراطی به حریم مقدس ترین رکن کشور است. به راستی اینان به کدامین کیش و مسلک اند؟ در بوحبوحه ی سخترین دوران های کشور که فشار های سیاسی به اوج رسیده بود، کسی به یاد ندارد که در بیت امام یا رهبری معظم با مهمانی چنین شده باشد. برای کسانی که انتخابات را قبض روح می داندند و از صبح تا شام مشغول شبیه سازی امام حسین(ع) و یزید و بنی صدر اند، دور از ذهن نیست که احساست عده ای را به بازی گرفته و چنین بدعتی بیافریند. به زعم نگارنده، آنها دل میلیون ها هوادار مهندس را شکستند، هوادارانشان را شرم گین، رهبری را ناراضی و دلگیر و مردم را متاثر ساختند. البته چه باک که «خدایی هم هست».

http://barayeiran.com/Preview/%D8%B4%D8%B9%D8%A7%D8%B1-%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%A8%DB%8C%D8%AA-%D8%B1%D9%87%D8%A8%D8%B1%DB%8C

بحران سیاسی در صداوسیما

مِی 27, 2009

در حالی که کمتر از 3 هفته به موعد برگزاری دهمین دور انتخابات ریاست جمهوری باقی است، صدا و سیما قربانی درگیری های شدید نامزدها شده و با بالا گرفتن مشکلات در برنامه‌های ویژه انتخابات ریاست‌جمهوری، درگیری درون ‏سازمانی بین حمایت از محمود احمدی‌نژاد و بی‌طرفی بزرگترین مرکز رادیو تلویزیونی ‏کشور به اوج خود رسید.‏ به گزارش خبرنگار «آینده»، پس از حمله‌های درون سازمانی که به برنامه «جریان» که بخش ‏سیاسی آن با اجرای سعید ابوطالب از آنتن شبکه یک پخش می‌شود، قطع سخنان احمد ‏مسجد جامعی در شبکه تهران، از آغاز درگیری رو در روی موافقان و مخالفان ‏وابستگی سیاسی صداوسیما در انتخابات آینده خبر داد.

‏ اوج این درگیری زمانی بود که یکی از مسئولین دانشجویی دانشکده خبر و از مدافعان ‏سرسخت احمدی‌نژاد در یک برنامه ویژه انتخاباتی در شبکه 3 با عنوان «‏ایران 88» به حمایت مستقیم و آشکار از نامزد موردنظر خودش برای انتخابات دهم ‏ریاست‌جمهوری پرداخت.‏ البته باید عصبانیت میرباقری، معاون سیما در قطع این برنامه و پخش یک برنامه ورزشی ‏را به حساب واکنش تند مدیریتی گذاشت، چون اگر قرار بود که برنامه‌سازی در سازمان ‏صداوسیما براساس برنامه‌ای مدون انجام شود، می‌بایست پیش از روی آنتن رفتن ‏برنامه جهت‌های موضوعی آن پیگیری می‌شد.‏ بحران گروه خودسر حامی احمدی‌نژاد در صداوسیما که بیشترین نیرو و حمایت را از ‏معاونت سیاسی این سازمان دریافت می‌کند، این روزها ناقض دستور رئیس سازمان و ‏دستورالعمل‌های قانونی این سازمان شده است.‏ گسترش این ماجرا به نحوی است که گروه‌های سیاسی شبکه‌های مختلف تلویزیونی ‏سعی کرده‌اند با گذاشتن مجریان هم فکر و وابسته به حامیان دولت سنگین‌ترین حمله‌‏های تلویزیونی را در کمتر از یک ماه تا انتخابات علیه کاندیداهای دیگر اعمال کنند.‏ در این میان، اندک فضای باز موجود در شبکه‌های تلویزیونی، تنها در برنامه «جریان» ‏شبکه یک است که به نظر می‌رسد با چالش‌هایی که برای تهیه‌کننده این برنامه به وجود ‏آمده و فضایی که سعید ابوطالب را در آن گرفتار کرده‌اند، بتواند نقش موثری در ‏روزهای آینده تا انتخابات داشته باشد.

‏ اما باید به ضرغامی تبریک گفت که در این سازمان عریض و طویل، کار به جایی رسیده ‏که معاونت‌های این مجموعه به مانند جزایری جداگانه از حوزه ریاست این سازمان به ‏صورت مستقل و مبتنی بر سلیقه‌های فردی و احزاب شخصی خودشان کار می‌کنند و ‏برای نگاه و دستور رئیس سازمان، تب هم نمی‌کنند! ‏ از طرفی باید به میرباقری به عنوان معاون سیما هم تبریک گفت که در طول 4 سال ‏گذشته، هنوز نتوانسته برد مدیریتی لازم را برای کنترل مسیر بحث و گفتگو در برنامه‌‏های تلویزیونی زنده ایجاد کند و به رغم تدابیری مانند مشخص کردن میهمان برنامه‌های ‏مختلف زنده، 48 ساعت قبل از پخش و فیلتر هزاران گونه افراد سیاسی، باز هم جهت‌گیری‌‏های خودسرانه در شبکه سه چنان بالا می‌گیرد که مجبور به قطع برنامه می‌شوند!‏ یکی از معضلاتی که امروز سازمان صداوسیما با آن درگیر است، سیل خبرنگاران درجه ‏دو و متوسط رو به ضعیفی است که با آویزان شدن بر درگاه‌های خبری و اطلاع‌رسانی ‏دولت نهم، امروز با پشتوانه حمایت‌های دولتی در سازمان صداوسیما به عناصری ‏خودسر تبدیل شده‌اند که بیشترین سهم حضور آن‌ها در اداره کل پخش اخبار، واحد مرکزی خبر، ‏گروه‌های سیاسی سیما، شبکه خبر و شبکه‌های سراسری رادیو می‌باشد.‏ این نیروها در آستانه انتخابات، بی‌توجه به نقش رسانه ملی و تاکید رهبر انقلاب بر ایجاد ‏فضای مشارکت حداکثری، تنها به دنبال روش‌های نادرستی برای تبلیغ کاندیدای مورد‏نظر خودشان هستند و در این مسیر حاضر هستند هر هزینه‌ای را ازجیب صدا و سیما برای این کار صرف ‏کرده و از آن مایه بگذارند. ‏ از سوی دیگر رادیو جوان که روزگاری آماج حملات بی‌امان حامیان دولت بود به رغم‎ ‎افت شدید ‏کیفیت برنامه‌ها هم اکنون با بی‌توجهی به رضایت و خواست شنوندگان به کار‎ ‎خود ‏ادامه می‌دهد‎. ‎به نظر می‌رسد با آمدن دکتر احمدی رادیو جوان که زمانی ‏متهم‎ ‎به سیاسی کاری و ابتذال در برنامه‌ها بود تمام این مشکلاتش حل شده و نه تنها ‏این شبکه دیگر سیاسی کاری نمی‌کند،‎ ‎بلکه کیفیت برنامه‌های آن نیز به شدت افزایش ‏یافته است‎.‎ ‎

 ‎ در جدیدترین دسته گل غیرسیاسی این شبکه، برنامه‌ای به نام «سیمرغ» طراحی و در ‏حال پخش است که به بهانه شورانگیزی برای انتخابات دهم‏‎ ‎ریاست‌جمهوری، تمام و ‏کمال در انحصار دولت نهم قرار‎ ‎گرفته است‎.‎ ‎ ‎ سیمرغ در هر برنامه به بهانه بررسی نتایج سفرهای استانی هیات دولت، دست به تبلیغات ‏آشکار برای انتخابات زده و با آب و تاب تنها به پخش گزارش‌ها و اظهارنظرهای مثبت ‏مردم از این‎ ‎سفرها می‌پردازد. ‏ این در حالی است که برخی از دولت‌مردان و کارشناسان طرفدار دولت نیز در اظهارات ‏خود به صراحت از موفقیت کامل پروژه سفرهای استانی سخنی به میان نیاورده و در ‏مورد انجام نشدن تمامی مصوبات، نقدهای مختلفی داشته‌اند‎.‎ ‎ ‎ با این حال رادیو جوان به عنوان بخشی از سازمان صداوسیما با نادیده گرفتن ‎سیاست ‏بی‌طرفی در آستانه انتخابات ریاست‌جمهوری با هدف اجرای سفارش‌های گوناگون ‏دولت نهم اقدام به پخش این‏‎ ‎برنامه کرده است‎.‎ ‎

 ‎ اما در این میان دکتر احمدی که دبیر دهمین جشنواره جهانی رادیو هم بود، با دعوت‎ ‎از ‏برادر خود محمود احمدی که پس از انتخابات نهم ریاست‌جمهوری بی‌سر و صدا به ‏کانادا رفته بود، از او با عنوان پژوهشگر دانشگاه بریتیش کلمبیا دعوت شد تا مقاله او در خصوص ‏‏«انتخابات ریاست‌جمهوری در ایران»، ‎در برنامه‌های این کنفرانس بین‌المللی و ‏تخصصی رادیو گنجانده شود، در حالی که این نشست با عنوان «سفر به دنیای دیجیتالی ‏رادیو» برگزار شده بود‎.‎ پس از آن بود که ایسنا به نقل از دکتر احمدی موضوع جالبی را نقل قول کرد: «وي با ‏اشاره به‎ ‎شبكه‌هاي مختلف راديويي در ايران، راديو ‌جوان را يكي از راديو‌هاي موفق ‏ايران‎ ‎دانست و گفت: «اين راديو با سابقه فعاليت خود توانسته قشر زيادي از مخاطبان را ‏جذب كند و در انتخابات دوره‌ قبل كه احمدي‌نژاد، رييس‌جمهور ايران شد، نقش اين راديو‎ ‎در گرايش مردم به‌ سوي سياست و مسایل كشور بسيار حایز اهميت بود!»»‏ محمود احمدی، رئیس پیشین دانشکده خبر که در انتخابات گذشته مجری تیم احمدی‌نژاد ‏در برنامه‌های تلویزیونی و کنفرانس‌های خبری وی بود، پس از انتخابات بلافاصله برای ‏ادامه تحصیل به کانادا‎ ‎رفت.‏ وی قبل از آن مسئولیت‌هایی در شبکه خبر و بخش خبر جام‌جم داشت و مدتی به عنوان ‏مجری برنامه نگاه یک شبکه یک فعالیت داشت.‏

http://www.ayandenews.com/fa/pages/?cid=7733

20 چهره پرنفوذ ایران به انتخاب مجله نیوزویک

مِی 24, 2009
 عصر ایران- مجله آمریکایی نیوزویک در گزارشی 20 چهره پرنفوذ ایران از نگاه خود را معرفی کرد.به گزارش عصر ایران (asriran.com) نیوزویک در تازه ترین شماره خود مطابق عادت سالانه 20 چهره پرنفوذ ایرانی را فهرست کرد که نکته جالب در خصوص آن، قرار گرفتن شخصیت های ورزشی و سینمایی در میان اشخاص عالی رتبه سیاسی و روحانیون برجسته کشور است.

در فهرست نیوزویک نام اشخاص زیر به چشم می خورد:

1- آیت الله خامنه ای، رهبر معظم انقلاب اسلامی

2- محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور

3- آیت الله علی اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و رئیس مجلس خبرگان رهبری

4- سید محمد خاتمی، رئیس جمهور سابق

5-  آیت الله احمد جنتی، رئیس شورای نگهبان

6- علی لاریجانی، رئیس مجلس

7- سردار محمد علی جعفری، فرمانده کل سپاه پاسداران

8- محمد باقر قالیباف، شهردار تهران

9- آیت الله عباس واعظ طبسی، نماینده ولی فقیه در خراسان و تولیت آستان قدس رضوی

10- آیت الله محمد تقی مصباح یزدی، عضو مجلس خبرنگان رهبری و از اساتید حوزه علمیه قم

11- حجت الاسلام سید جواد شهرستانی، مدیر موسسه آل البیت، نماینده و داماد آیت الله سیستانی در قم

12- سعید مرتضوی، دادستان کل تهران

13- آیت الله محمود هاشمی شاهرودی، رئیس قوه قضائیه

14- مجتبی ثمره هاشمی، مشاور ارشد رئیس جمهور

15- میرحسین موسوی، نخست وزیر سابق و کاندیدای انتخابات دهم ریاست جمهوری

16- محسن رضایی، دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام و کاندیدای انتخابات دهم ریاست جمهوری

17- حسین شریعتمداری، مدیر مسوول روزنامه کیهان

18- سرویس فارسی بی.بی.سی (!)، شبکه تلویزیونی تازه تاسیس

19- عادل فردوسی پور، گزارشگر مسابقات ورزشی و مجری برنامه محبوب 90

20- مهران مدیری، کارگردان مشهور سریال های طنز تلویزیونی

http://www.asriran.com/fa/pages/?cid=73187

شعر سرود ای ایران

مِی 23, 2009

ای ایران ای مرز پرگُهر ای خاکت سرچشمهٔ هنر
دور از تو اندیشهٔ بَدان پاینده مانی تو جاودان
ای دشمن ار تو سنگ خاره‌ای من آهنم جان من فدای خاک پاک میهنم
مهر تو چون، شد پیشه‌ام دور از تو نیست اندیشه‌ام
در راه تو، کِی ارزشی دارد این جان ما پاینده باد خاک ایران ما
سنگ کوهت درّ و گوهر است خاک دشتت بهتر از زر است
مهرت از دل کِی برون کنم بَرگو بی مهرِ تو چون کنم
تا گردش جهان و دور آسمان به‌پاست نورِ ایزدی همیشه رهنمای ماست
مهر تو چون، شد پیشه‌ام دور از تو نیست اندیشه‌ام
در راه تو، کِی ارزشی دارد این جان ما پاینده باد خاک ایران ما
ایران ای خرّم بهشت من روشن از تو سرنوشت من
گر آتش بارد به پیکرم جز مهرت در دل نپرورم
از آب و خاک و مهرِ تو سرشته شد گِلم مهر اگر برون رود تهی شود دلم
مهر تو چون، شد پیشه‌ام دور از تو نیست اندیشه‌ام
در راه تو کِی ارزشی دارد این جان ما پاینده باد خاک ایران ما

http://www.vandaaa.blogfa.com/

خیز محتاطانه روحانیت در انتخابات ریاست جمهوری

مِی 23, 2009
علی اصغر رمضانپور     بی بی سی فارسی      

سه دوره شکست در انتخابات ریاست جمهوری تشکل های عمده روحانیان موسوم به جناح راست را در ایران وادار می سازد تا محتاط تر از پیش از یک کاندیدای خاص حمایت کنند

دو تشکل عمده سیاسی وابسته به روحانیون حاکم در ایران یعنی جامعه روحانیت مبارز و جامعه مدرسین حوزه علیمه قم نتوانسته اند بر سر حمایت از یکی از نامزدهای ریاست جمهوری در ایران به توافق برسند و آیت الله محمد یزدی دبیر جامعه مدرسین تنها از حمایت اکثریت اعضای این تشکل از محمود احمدی نژاد خبر داده است.

جامعه مدرسین و جامعه روحانیت مبارز نمایندگان اصلی روحانیون نزدیک به حکومت ایران شناخته می شوند که نشان دهنده ترکیبی از اداره کنندگان حوزه های علمیه در ایران و سازمان سیاسی روحانیت از سال های پیش از انقلاب است.

دو تشکل مجمع روحانیون مبارز و مجمع محققین حوزه علمیه قم اگرچه در بر گیرنده روحانیون سرشناسی هستند، اما اولی بیشتر یک تشکل سیاسی دانسته می شود که بخش کوچکی از روحانیون را در بر می گیرد و مجمع محققین در اداره حوزه های علمیه دخالتی ندارد.

فصل شکست و تردید

غیر از اولین دوره انتخابات ریاست جمهوری در سال 1358 جامعه روحانیت مبارز و جامعه مدرسین همواره برنده انتخابات بوده اند، اما از زمان انتخابات سال 1376 این دو تشکل در سه دوره پیاپی نتوانسته اند نامزد مورد تایید خود را به قدرت برسانند.

شکست انتخاباتی جامعه روحانیت مبارز و جامعه مدرسین در برابر محمد خاتمی رییس جمهوری سابق ایران در سال 1376 به حدی مهم تلقی شد که کسانی مانند حسن یوسفی اشکوری، روشنفکر دینی، از آن به عنوان آغاز دوران تزلزل سیاسی روحانیت یاد می کنند.

آقای اشکوری که خود روحانی بوده ولی توسط مقامات جمهوری اسلامی خلع لباس شده، به بی بی سی فارسی می گوید: » تا زمان پایان گرفتن دوره ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی و رسیدن دوم خرداد 1376 در ساختار حکومت تا حد زیادی یکپارچگی و هماهنگی وجود داشت، اما با توجه به پیروزی غیر منتظره آقای خاتمی و تحولاتی که پس از آن رخ داد، دیگر آن انسجام پیشین در ساختار حاکمیت اعم از روحانی و غیر روحانی وجود ندارد.»

 

به گفته این صاحب نظر امور روحانیت، رهبران روحانی ایران پس از شکست در انتخابات 1376 دچار تردید شدند و در برخی مقاطع هم نتوانستند به طور قاطع از نامزدی مشخصی حمایت کنند.

آقای اشکوری می گوید: «هنوز این وضعیت ادامه دارد چرا که آقای احمدی نژاد رییس جمهوری بحران ساز است و روحانیت به سادگی نمی تواند در مورد او به توافق برسد.»

این در حالی است بعضی از شخصیتهای روحانی، صرف نظر از وابستگی به تشکلی منسجم، از آقای احمدی نژاد حمایت می کنند و او را نامزد دلخواه خود می دانند.

اما برخی صاحب نظران در ایران معتقدند که روحانیون نزدیک به دولت به تدریج آن قدر سیاسی شده اند که پایگاه اجتماعی خود به عنوان روحانی، به معنای سنتی آن، را از دست داده اند.

فرید مدرسی روزنامه نگار در تهران که تحولات روحانیت را از نزدیک دنبال می کند، می گوید که مردم بیشتر چهره های شناخته شده را سیاستمدار می دانند تا روحانی.

به گفته آقای مدرسی «اکثر روحانیون عضو تشکل های سیاسی روحانیت از نظر مردم بیشتر چهره های سیاسی هستند که اولویت آن ها بیشتر امور سیاسی است تا وظایف روحانی و به دلیل همین جایگاه سیاسی خود در ارتباط کمتری با مردم هستند. »

البته نباید نقش تنش آلود جناحهای گوناگون تشکیلات روحانی ایران را در کمرنگ شدن نقش تعیین کننده روحانیت نادیده گرفت. آقای یوسفی اشکوری معتقد است که این افول ریشه در جناح بندیهایی دارد که به انشعاب مجمع روحانیون مبارز از روحانیت مبارز در سال های آخر زندگی آیت الله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی، بر می گردد.

» به دلیل شکل گیری تکثر و پلورالیزم در جامعه و جابجایی نهاد های مرجع به تدریج گروه هایی از مردم از دین و روحانیت و حکومت جدا می شوند و به بدنه جامعه که عرفی و سکولار است می پیوندند.»

حسن یوسفی اشکوری

این انشعاب بر سر مبارزه در انتخابات دوره سوم مجلس در سال 1367 رخ داد. به گفته آقای اشکوری در این انشعاب جناح نوگرا تر روحانیت از بدنه روحانیت سنتی اما سیاسی جدا شد.

بدنه غیر سیاسی روحانیت

روحانیون سیاسی در ایران با این واقعیت روبرو هستند که بخش عمده ای از بدنه روحانیت هنوز به گفته آقای اشکوری یک بدنه غیر سیاسی و سنتی است که تمایلی به مداخله در سیاست ندارد.

آقای اشکوری می گوید: «بخشی از روحانیت که شاید نیمی از روحانیت را در بر بگیرد، روحانیون سنت گرای کامل هستند که به کلام وسنت دیرین روحانیت شیعه وفادارند. این گروه معتقد به دخالت در سیاست در عصر غیبت نیستند و حتی اجرای برخی از احکام شریعت را در زمان غیبت لازم نمی دانند. این بخش از روحانیت سنت فکری قرون چهارم و پنجم علمای شیعه را با وجود انقلاب و حاکمیت نظریه ولایت فقیه حفظ کرده است.»

در کنار بدنه عمدتا غیر سیاسی، روحانیت مرجعیتی هم وجود دارد که خود مستقیما کار سیاسی نمی کند اما می کوشد از جناح هایی حمایت کند که به آنها اعتماد دارد.

با این وجود فرید مدرسی، روزنامه نگار، می گوید بخش عمده ای از روحانیت چندان از اعتماد کردن به آقای احمدی نژاد راضی نیست.

به گفته آقای مدرسی «رفتار شناسی روحانیت نشان می دهد که روحانیون به آسانی و به صرف شعار هایی در حمایت از احکام اسلام و ارزش های مورد پذیرش روحانیت به یک گروه اعتماد نمی کنند. در مورد آقای احمدی نژاد به طور خاص روحانیت از ابتدا چندان آشنایی با او نداشت و تنها گروهی از مدرسین برجسته ( مانند آیت الله مصباح یزدی) با وی ارتباط داشتند که در حد مرجعیت نبودند.»

دامنه ای فراتر از مقلدان

سیر کاهش تعیین کنندگی روحانیت در انتخاب ریاست جمهوری ایران از نظر منتقدان به معنای تغییر دیدگاه های سنتی مردم نسبت به روحانیت است که زمانی یک مرجع فکری قابل اعتماد برای شیعیان به حساب می آمد.

در نتیجه تغییر دیدگاه های اجتماعی، به نظر می آید دیگر روحانیت نماینده دیدگاه های همه مردم ایران به حساب نمی آید، مردمی که طیف هایی گسترده تر از شیعیان مقلد مراجع را در بر می گیرند.

آقای اشکوری می گوید: «به دلیل شکل گیری تکثر و پلورالیزم در جامعه و جابجایی نهاد های مرجع، به تدریج گروه هایی از مردم از دین و روحانیت و حکومت جدا می شوند و به بدنه جامعه که عرفی و سکولار است، می پیوندند. گروه های فاصله گرفته از روحانیت به دنبال نظام مدیریت علمی و نظام های حقوقی تازه و آزادی و حقوق بشر و دموکراسی خواهی هستند و نمی توانند شرایط گذشته را تحمل کنند. به همین دلیل پیش بینی من این است که رشد جنبش اجتماعی بر گرد عرفی گرایی ایدئولوژی حاکم بر جمهوری اسلامی را با چالش های جدی روبرو می سازد.»

به نظر می رسد شکست های پیشین سبب شده است تا در انتخابات آتی، تشکلهای برجسته روحانیت با احتیاط بیشتری در حمایت از یک کاندیدای مشخص عمل کنند اما باید دید روحانیت تا آخر خواهد توانست در برابر فشار های بیرونی، عمل به احتیاط را ادامه دهد یا خیر.

bbc.co.uk/persian/iran/2009/05/090520_al_ir88_clerics.shtml

خیز محتاطانه روحانیت در انتخابات ریاست جمهوری

مِی 22, 2009

دو تشکل عمده سیاسی وابسته به روحانیون حاکم در ایران یعنی جامعه روحانیت مبارز و جامعه مدرسین حوزه علیمه قم نتوانسته اند بر سر حمایت از یکی از نامزدهای ریاست جمهوری در ایران به توافق برسند و آیت الله محمد یزدی دبیر جامعه مدرسین تنها از حمایت اکثریت اعضای این تشکل از محمود احمدی نژاد خبر داده است.

جامعه مدرسین و جامعه روحانیت مبارز نمایندگان اصلی روحانیون نزدیک به حکومت ایران شناخته می شوند که نشان دهنده ترکیبی از اداره کنندگان حوزه های علمیه در ایران و سازمان سیاسی روحانیت از سال های پیش از انقلاب است.

دو تشکل مجمع روحانیون مبارز و مجمع محققین حوزه علمیه قم اگرچه در بر گیرنده روحانیون سرشناسی هستند، اما اولی بیشتر یک تشکل سیاسی دانسته می شود که بخش کوچکی از روحانیون را در بر می گیرد و مجمع محققین در اداره حوزه های علمیه دخالتی ندارد.

فصل شکست و تردید

غیر از اولین دوره انتخابات ریاست جمهوری در سال 1358 جامعه روحانیت مبارز و جامعه مدرسین همواره برنده انتخابات بوده اند، اما از زمان انتخابات سال 1376 این دو تشکل در سه دوره پیاپی نتوانسته اند نامزد مورد تایید خود را به قدرت برسانند.

شکست انتخاباتی جامعه روحانیت مبارز و جامعه مدرسین در برابر محمد خاتمی رییس جمهوری سابق ایران در سال 1376 به حدی مهم تلقی شد که کسانی مانند حسن یوسفی اشکوری، روشنفکر دینی، از آن به عنوان آغاز دوران تزلزل سیاسی روحانیت یاد می کنند.

آقای اشکوری که خود روحانی بوده ولی توسط مقامات جمهوری اسلامی خلع لباس شده، به بی بی سی فارسی می گوید: » تا زمان پایان گرفتن دوره ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی و رسیدن دوم خرداد 1376 در ساختار حکومت تا حد زیادی یکپارچگی و هماهنگی وجود داشت، اما با توجه به پیروزی غیر منتظره آقای خاتمی و تحولاتی که پس از آن رخ داد، دیگر آن انسجام پیشین در ساختار حاکمیت اعم از روحانی و غیر روحانی وجود ندارد.»

به گفته این صاحب نظر امور روحانیت، رهبران روحانی ایران پس از شکست در انتخابات 1376 دچار تردید شدند و در برخی مقاطع هم نتوانستند به طور قاطع از نامزدی مشخصی حمایت کنند.

آقای اشکوری می گوید: «هنوز این وضعیت ادامه دارد چرا که آقای احمدی نژاد رییس جمهوری بحران ساز است و روحانیت به سادگی نمی تواند در مورد او به توافق برسد.»

این در حالی است بعضی از شخصیتهای روحانی، صرف نظر از وابستگی به تشکلی منسجم، از آقای احمدی نژاد حمایت می کنند و او را نامزد دلخواه خود می دانند.

اما برخی صاحب نظران در ایران معتقدند که روحانیون نزدیک به دولت به تدریج آن قدر سیاسی شده اند که پایگاه اجتماعی خود به عنوان روحانی، به معنای سنتی آن، را از دست داده اند.

فرید مدرسی روزنامه نگار در تهران که تحولات روحانیت را از نزدیک دنبال می کند، می گوید که مردم بیشتر چهره های شناخته شده را سیاستمدار می دانند تا روحانی.

به گفته آقای مدرسی «اکثر روحانیون عضو تشکل های سیاسی روحانیت از نظر مردم بیشتر چهره های سیاسی هستند که اولویت آن ها بیشتر امور سیاسی است تا وظایف روحانی و به دلیل همین جایگاه سیاسی خود در ارتباط کمتری با مردم هستند. »

البته نباید نقش تنش آلود جناحهای گوناگون تشکیلات روحانی ایران را در کمرنگ شدن نقش تعیین کننده روحانیت نادیده گرفت. آقای یوسفی اشکوری معتقد است که این افول ریشه در جناح بندیهایی دارد که به انشعاب مجمع روحانیون مبارز از روحانیت مبارز در سال های آخر زندگی آیت الله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی، بر می گردد.

» به دلیل شکل گیری تکثر و پلورالیزم در جامعه و جابجایی نهاد های مرجع به تدریج گروه هایی از مردم از دین و روحانیت و حکومت جدا می شوند و به بدنه جامعه که عرفی و سکولار است می پیوندند.»

حسن یوسفی اشکوری

این انشعاب بر سر مبارزه در انتخابات دوره سوم مجلس در سال 1367 رخ داد. به گفته آقای اشکوری در این انشعاب جناح نوگرا تر روحانیت از بدنه روحانیت سنتی اما سیاسی جدا شد.

بدنه غیر سیاسی روحانیت

روحانیون سیاسی در ایران با این واقعیت روبرو هستند که بخش عمده ای از بدنه روحانیت هنوز به گفته آقای اشکوری یک بدنه غیر سیاسی و سنتی است که تمایلی به مداخله در سیاست ندارد.

آقای اشکوری می گوید: «بخشی از روحانیت که شاید نیمی از روحانیت را در بر بگیرد، روحانیون سنت گرای کامل هستند که به کلام وسنت دیرین روحانیت شیعه وفادارند. این گروه معتقد به دخالت در سیاست در عصر غیبت نیستند و حتی اجرای برخی از احکام شریعت را در زمان غیبت لازم نمی دانند. این بخش از روحانیت سنت فکری قرون چهارم و پنجم علمای شیعه را با وجود انقلاب و حاکمیت نظریه ولایت فقیه حفظ کرده است.»

در کنار بدنه عمدتا غیر سیاسی، روحانیت مرجعیتی هم وجود دارد که خود مستقیما کار سیاسی نمی کند اما می کوشد از جناح هایی حمایت کند که به آنها اعتماد دارد.

با این وجود فرید مدرسی، روزنامه نگار، می گوید بخش عمده ای از روحانیت چندان از اعتماد کردن به آقای احمدی نژاد راضی نیست.

به گفته آقای مدرسی «رفتار شناسی روحانیت نشان می دهد که روحانیون به آسانی و به صرف شعار هایی در حمایت از احکام اسلام و ارزش های مورد پذیرش روحانیت به یک گروه اعتماد نمی کنند. در مورد آقای احمدی نژاد به طور خاص روحانیت از ابتدا چندان آشنایی با او نداشت و تنها گروهی از مدرسین برجسته ( مانند آیت الله مصباح یزدی) با وی ارتباط داشتند که در حد مرجعیت نبودند.»

دامنه ای فراتر از مقلدان

سیر کاهش تعیین کنندگی روحانیت در انتخاب ریاست جمهوری ایران از نظر منتقدان به معنای تغییر دیدگاه های سنتی مردم نسبت به روحانیت است که زمانی یک مرجع فکری قابل اعتماد برای شیعیان به حساب می آمد.

در نتیجه تغییر دیدگاه های اجتماعی، به نظر می آید دیگر روحانیت نماینده دیدگاه های همه مردم ایران به حساب نمی آید، مردمی که طیف هایی گسترده تر از شیعیان مقلد مراجع را در بر می گیرند.

آقای اشکوری می گوید: «به دلیل شکل گیری تکثر و پلورالیزم در جامعه و جابجایی نهاد های مرجع، به تدریج گروه هایی از مردم از دین و روحانیت و حکومت جدا می شوند و به بدنه جامعه که عرفی و سکولار است، می پیوندند. گروه های فاصله گرفته از روحانیت به دنبال نظام مدیریت علمی و نظام های حقوقی تازه و آزادی و حقوق بشر و دموکراسی خواهی هستند و نمی توانند شرایط گذشته را تحمل کنند. به همین دلیل پیش بینی من این است که رشد جنبش اجتماعی بر گرد عرفی گرایی ایدئولوژی حاکم بر جمهوری اسلامی را با چالش های جدی روبرو می سازد.»

به نظر می رسد شکست های پیشین سبب شده است تا در انتخابات آتی، تشکلهای برجسته روحانیت با احتیاط بیشتری در حمایت از یک کاندیدای مشخص عمل کنند اما باید دید روحانیت تا آخر خواهد توانست در برابر فشار های بیرونی، عمل به احتیاط را ادامه دهد یا خیر.

http://bbc.co.uk/persian/iran/2009/05/090520_al_ir88_clerics.shtml

زندگی‌نامه میر حسین موسوی

مِی 22, 2009

بهمن دارالشفاهی    بی بی سی فارسی

میرحسین موسوی خامنه، ۷ مهرماه ۱۳۲۰ در شهر خامنه در استان آذربایجان شرقی ایران به دنیا آمد. از دانشگاه شهید بهشتی (ملی سابق) فوق لیسانس معماری و شهرسازی گرفت و در سال ۱۳۴۳ یکی از موسسین انجمن اسلامی این دانشگاه بود.

او در اواخر دهه چهل و اوایل دهه پنجاه خورشیدی، با گروه های ملی – مذهبی مثل نهضت آزادی نزدیکی داشت و از جمله کسانی بود که در جلسه های سخنرانی علی شریعتی در حسینیه ارشاد تهران حاضر می شد.

میرحسین موسوی، که در آن دوران با نام حسین رهجو فعالیت می کرد، از جمله افرادی بود که در تاسیس جنبش مسلمانان مبارز با حبیب الله پیمان همکاری کرد.

آقای موسوی در سال ۱۳۴۸ با زهرا رهنورد، از دانشجویان رشته مجسمه سازی ازدواج کرد. خانم رهنورد نیز در آن سال ها از جمله شاگردان مشهور علی شریعتی بود که در مبارزه با حکومت پهلوی فعالیت داشت.

با نزدیک شدن به انقلاب ایران و پررنگ شدن نقش رهبری آیت الله خمینی در مبارزات ضد حکومت پهلوی، میرحسین موسوی نیز بیشتر به این جریان گرایش پیدا کرد و به ویژه به محمد حسینی بهشتی، از روحانیان بانفوذ نزدیک به آیت الله خمینی، نزدیک شد.

با تاسیس حزب جمهوری اسلامی از سوی آقای بهشتی در نخستین روزهای بعد از پیروزی انقلاب، میرحسین موسوی هم به این حزب پیوست و دبیر سیاسی این حزب شد. آقای موسوی همچنین سردبیر روزنامه جمهوری اسلامی، ارگان حزب نیز بود.

در سال ۱۳۶۰ و در کابینه محمدعلی رجایی، آقای موسوی به عنوان وزیر امور خارجه معرفی شد.

«نخست وزیر جنگ»

بعد از کشته شدن آقای رجایی و آقای باهنر، رئیس جمهوری و نخست وزیر وقت، در انفجار ۸ شهریور ۱۳۶۰، آیت الله علی خامنه ای رئیس جمهوری ایران شد و ابتدا علی اکبر ولایتی را به عنوان نخست وزیر به مجلس معرفی کرد، اما مجلس به آقای ولایتی رای اعتماد نداد و آقای خامنه ای علی رغم اختلافاتی که در داخل حزب جمهوری اسلامی با میرحسین موسوی داشت، او را به عنوان نخست وزیر به مجلس معرفی کرد. آقای موسوی از آن زمان تا سال ۱۳۶۸ و بعد از فوت آیت الله خمینی نست وزیر ایران بود.

بسیاری از ناظران دلیل این انتخاب آقای خامنه ای را نظر مثبت آیت الله خمینی به آقای موسوی و حمایت قاطع بنیانگذار جمهوری اسلامی از او دانسته اند.

اختلاف میرحسین موسوی با آیت الله علی خامنه ای در طول دوران هشت ساله همکاری این دو ادامه داشت؛ اختلافی که حتی یک بار در شهریور ۶۷ به استعفای آقای موسوی از نخست وزیری انجامید؛ استعفایی که با مخافت شدید آیت الله خمینی روبرو و منتفی شد.

اختلاف میان آقای موسوی، که به جناح چپ جمهوری اسلامی تعلق داشت، با آیت الله علی خامنه ای، که نزدیک تر به جناح راست جمهوری اسلامی تلقی می شد، در طول دوران هشت ساله همکاری این دو ادامه داشت؛ اختلافی که حتی یک بار در شهریور ۶۷ و کمی بعد از پایان جنگ ایران و عراق، به استعفای آقای موسوی از نخست وزیری انجامید؛ استعفایی که با مخافت شدید آیت الله خمینی روبرو و منتفی شد.

از آنجا که تقریبا تمام دوران نخست وزیری میرحسین موسوی همزمان با جنگ ایران و عراق بود، عموما از او با عنوان «نخست وزیر جنگ» یاد می شود.

سیاست های انقباضی دولت او در آن دوران، که به عقیده خیلی ها ناگزیر بود، و به ویژه توزیع کالاهای اساسی با کوپن از جمله ویژگی هایی است که دولت آقای موسوی عموما با آنها به یاد آورده می شود.

با بازنگری قانون اساسی در سال ۱۳۶۸ مقام نخست وزیری از ساختار سیاسی ایران حذف شد و با فوت آیت الله خمینی، میرحسین موسوی، و کل جناح چپ جمهوری اسلامی، حامی اصلی خود را از دست دادند.

میرحسین موسوی همان زمان از دنیای سیاست کناره گرفت و به وادی هنر، که پیش از انقلاب در آن فعال بود، بازگشت.

البته آقای موسوی در این سال ها مسئولیت های سیاسی حاشیه ای داشته است. از جمله سال ۱۳۶۸ با حکم آیت الله خامنه ای عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام شد که این عضویت کماکان ادامه دارد. از سال ۱۳۷۵ نیز عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی بوده است. همچنین در دوره ریاست جمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی (۱۳۶۸ تا ۱۳۷۶) مشاور سیاسی رئیس جمهوری و در دوره محمد خاتمی (۱۳۷۶ تا ۱۳۸۴) مشاور عالی رئیس جمهوری بوده است.

اما عمده فعالیت های میرحسین موسوی در این بیست سال، هنری و دانشگاهی بوده است. آقای موسوی از میانه دهه پنجاه خورشیدی استاد دانشگاه شهید بهشتی بود و در دهه هفتاد هم به عضویت هیات علمی دانشگاه تربیت مدرس در آمد.

او در سال ۱۳۷۸ و با حکم محمد خاتمی، رئیس فرهنگستان هنر شد و عمده فعالیت هایش را در قالب این نهاد پی گرفت.

رشته اصلی میرحسین موسوی معماری است و بناهایی چون کانون توحید در تهران، بازار بین الحرمین در شیراز، مزار شهدای هفتم تیر در بهشت زهرای تهران و مسجد سلمان در نهاد ریاست جمهوری از آثار اوست. اما او در سال های گذشته بیشتر به نقاشی مشغول بوده و در چند نمایشگاه شخصی و گروهی شرکت کرده است.

به جای خاتمی

در انتخابات ریاست جمهوری سال های ۶۸ و ۷۲ اکبر هاشمی رفسنجانی کاندیدای تقریبا بلامنازع بود و در انتخابات نیز پیروز شد؛ اما در انتخابات سال ۷۶ سیاستمداران جناح چپ جمهوری اسلامی که به دنبال کاندیدایی برای رقابت با اکبر ناطق نوری، رئیس وقت مجلس و نامزد جناح محافظه کار، بودند ابتدا به سراغ میرحسین موسوی رفتند.

میرحسین موسوی

میرحسین موسوی در جوانی و در حال طراحی یک پروژه معماری

اما آقای موسوی این دعوت را نپذیرفت و محمد خاتمی به جای او به صحنه آمد. با پایان دوره هشت ساله محمد خاتمی جناح چپ جمهوری اسلامی که این بار با نام اصلاح طلبان شناخته می شد باز به دنبال میرحسین موسوی رفت.

اما آقای موسوی این بار هم درخواست آنها را رد کرد تا اصلاح طلبان با بیش از یک نامزد در انتخابات حاضر شوند و همین تعدد نامزدها یکی از دلایل شکست آنها و پیروزی محمود احمدی نژاد تلقی شود.

با نزدیک شدن به انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری، بار دیگر مثل بیشتر انتخابات گذشته، نگاه ها به سمت میر حسین موسوی برگشت؛ اما او این بار بر خلاف دفعه های پیش جواب منفی قطعی نداد و تصمیم خود را به آینده موکول کرد.

از آن سو محمد خاتمی که زیر فشار زیادی برای نامزد شدن بود، بعد از یکی از دیدارهایش با میرحسین موسوی گفت که یا او یا آقای موسوی نامزد انتخابات خواهند شد.

حدود یک ماه بعد از این حرف، آقای خاتمی رسما نامزد انتخابات شد و این تصور پدید آمد که میرحسین موسوی این بار هم ترجیح داده است به دوری بیست ساله اش از صحنه سیاست پایان ندهد.

اما درست یک ماه بعد از اعلام نامزدی آقای خاتمی، میرحسین موسوی هم با صدور بیانیه ای نامزدی خود را در انتخابات اعلام کرد و همین مسئله باعث شد محمد خاتمی چند روز بعد، از رقابت های انتخاباتی کناره گیری کند.

جزئیات آنچه بین محمد خاتمی و میرحسین موسوی گذشته مشخص نیست، اما نحوه ورود آقای موسوی به انتخابات ناراحتی بسیاری از احزاب و افراد حامی آقای خاتمی را در پی داشت.

به ویژه آنکه با توجه به استقبال از نامزدی محمد خاتمی، به نظر می رسید او برای پیروزی در انتخابات کار چندان دشواری نداشته باشد و در مقابل میرحسین موسوی با توجه به ناشناخته بودن برای نسل جوان و ادبیات متفاوت با ادبیات رایج اصلاح طلبی در این سال ها، بخت کمتری برای پیروزی در انتخابات دارد.

در هر حال، بعد از شوک چند هفته ای، بیشتر احزاب اصلاح طلب از جمله حزب مشارکت، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، کارگزاران سازندگی و مجمع روحانیون مبارز حمایت خود را میرحسین موسوی اعلام کردند و ادبیات او نیز که در بیانیه اولش فاصله زیادی با ادبیات اصلاح طلبان داشت، به تدریج و در طول رقابت های انتخاباتی به این فضا نزدیک تر شد.

مبارزه انتخاباتی آقای موسوی عمدتا بر انتقاد از سیاست های محمود احمدی نژاد و به ویژه قانون گریزی این دولت متمرکز بوده است.

حضور زهرا رهنورد، همسر آقای موسوی، در بسیاری از سفرهای انتخاباتی نیز یکی از ویژگی های فعالیت های تبلیغاتی میرحسین موسوی قلمداد شده است.bbc.co.uk/persian/iran/2009/05/090521_og_ir88_mosavi.shtml

زندگی‌نامه مهدی کروبی

مِی 22, 2009

بهمن دارالشفاهی        بی بی سی فارسی

آقای کروبی در دهه سی خورشیدی به حوزه علمیه رفت و یک دهه بعد برای تحصیلات دانشگاهی وارد دانشکده الهیات دانشگاه تهران شد.

مهدی کروبی در مبارزات دهه چهل و پنجاه با سلطنت پهلوی به عنوان یکی از شاگردان و پیروان آیت الله خمینی شرکت فعال داشت و بلافاصله بعد از انقلاب ایران، در سال 1358 به نمایندگی از مردم زادگاهش الیگودرز وارد اولین دوره مجلس شد.

در انتخابات دومین دوره مجلس، مهدی کروبی به عنوان نماینده تهران وارد پارلمان شد و به عنوان نایب رئیس مجلس برگزیده شد.

از همان زمان زمزمه های اختلاف ميان نيروهای مذهبی شنيده می شد، در دوره سوم مجلس اين درگيری ها به اوج خود رسيد و گروهی از روحانی ها همچون محمد موسوی خويينی ها، مهدی کروبی و محمد خاتمی با انشعاب از جامعه روحانيت مبارز، مجمع روحانيون مبارز را تأسيس کردند.

مهدی کروبی همچنین در سال 1358 با حکم آیت اله خمینی، بنیاد شهید انقلاب اسلامی را تاسیس کرد و تا سال 1371 رئیس این بنیاد بود.

آیت الله خمینی در سال 1364 نیز سرپرستی امور حجاج ایرانی را به مهدی کروبی سپرد و او تا سال 1369 این مسئولیت را برعهده داشت. فاجعه کشته شدن زائران ایرانی در مکه در سال 1366 در دوره مسئولیت او اتفاق افتاد.

مهدی کروبی همچنین یکی از اعضای شورای بازنگری قانون اساسی ایران در سال 1368 و با حکم آیت الله خمینی بود.

بعد از فوت آیت الله خمینی و رفتن اکبر هاشمی رفسنجانی از ریاست مجلس به کاخ ریاست جمهوری، مهدی کروبی از سال 68 تا سال 70 رئیس مجلس ایران بود.

در سال 1370 و در اولین انتخابات مجلس بعد از فوت آیت الله خمینی، شورای نگهبان با تفسیری جدید از قانون، نظارت خود بر انتخابات را گسترده تر کرد و بیشتر کاندیداهای نزدیک به مجمع روحانیون مبارز و جناح موسوم به خط امام را رد صلاحیت کرد.

خروج نیروهای چپ گرا، از جمله مهدی کروبی، از صحنه سیاست ایران از سال 70 آغاز شد و تا سال 76 ادامه یافت.

بازگشت به صحنه

با نزدیک شدن به انتخابات ریاست جمهوری سال 1376، مهدی کروبی در نقش دبیر مجمع روحانیون مبارز به همراه دیگر چهره های شاخص جناح چپ جمهوری اسلامی برای راضی کردن میرحسین موسوی، نخست وزیر دوران جنگ، برای کاندیداتوری تلاش زیادی کردند که نتیجه ای در بر نداشت.

مهدی کروبی در انتخابات مجلس ششم مجددا از تهران وارد مجلس شد، و علی رغم رای نه چندان بالایش و این انتظار عمومی که یکی از اعضای بلندپایه حزب مشارکت، پیروز اصلی انتخابات، رئیس مجلس شود برای دومین بار رئیس مجلس شورای اسلامی شد.

با پیروزی محمد خاتمی، از اعضای مجمع روحانیون مبارز، در انتخابات سال 76 و پیروزی گسترده اصلاح طلبان در انتخابات مجسس ششم، مهدی کروبی بار دیگر به بالای هرم قدرت در جمهوری اسلامی بازگشت.

مهدی کروبی در انتخابات مجلس ششم مجددا از تهران وارد مجلس شد، و علی رغم رای نه چندان بالایش و این انتظار عمومی که یکی از اعضای بلندپایه حزب مشارکت، پیروز اصلی انتخابات، رئیس مجلس شود، برای دومین بار رئیس مجلس شورای اسلامی شد.

اولین روزهای ریاست آقای کروبی بر مجلس ششم همزمان شد با طرح اصلاحیه قانون مطبوعات در مجلس. مهدی کروبی با استناد به نامه آیت الله خامنه ای، که مهدی کروبی آن را «حکم حکومتی» خواند، این طرح را از دستور کار خارج کرد؛ اقدامی که هنوز هم از یاد خیلی از تحول خواهان ایرانی نرفته و در بیشتر سخنرانی های آقای کروبی طرح می شود.

به رغم چنين انتقادهايی، آقای کروبی به طور قاطع از حسین لقمانیان، نماینده همدان که با حکم قوه قضائیه به زندان افتاده بود، حمايت کرد.

او همچنين به توقیف گسترده مطبوعات در سال 79 و صدور حکم اعدام برای هاشم آغاجری در سال 1381، به شدت اعتراض کرد.

اختلاف با اصلاح طلبان

نام آقای کروبی در پرونده شهرام جزایری نیز مطرح شد. شهرام جزایری که یکی از بزرگ ترین پرونده های فساد اقتصادی ایران را داشت، در اعترافات خود گفته بود به تعدادی از نمایندگان مجلس پول داده و از جمله به مهدی کروبی، رئیس وقت مجلس، 300 میلیون تومان کمک مالی کرده است.

آقای کروبی در این رابطه اعلام کرد که فقط او نبوده که از آقای جزایری پول گرفته و اساسا از هر کس که به او کمک مالی کند و در مقابل انتظاری نداشته باشد، پول خواهد گرفت.

نزدیک شدن به پایان مجلس ششم و تحصن بیش از صد نماینده اصلاح طلب در اعتراض به رد صلاحیت گسترده کاندیداهای اصلاح طلب توسط شورای نگهبان، اختلافات بین مهدی کروبی و احزاب اصلاح طلب، به ویژه حزب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، علنی تر و گسترده تر شد.

آقای کروبی نه تنها در تحصنی که هر دو نایب رئیس مجلس، بهزاد نبوی و محمدرضا خاتمی در آن شرکت کرده بودند حضور نیافت، بلکه مخالفت خود را با این کار اعلام کرد و علی رغم آنکه بیشتر گروه های اصلاح طلب از ارائه فهرست در انتخابات مجلس هفتم خودداری کردند، در صحنه ماند و البته موفق به ورود به مجلس نشد.

خواب دردسرساز

مهدی کروبی

مهدی کروبی (چپ) از سال ۵۸ تا ۷۱ رئیس بنیاد شهید ایران بود

آقای کروبی در سال 1384 برای نخستین نامزد انتخابات ریاست جمهوری شد. هیچ یک احزاب اصلی اصلاح طلب، حتی مجمع روحانیون مبارز که مهدی کروبی دبیرکل آن بود، از نامزدی او حمایت نکردند و همین مسئله باعث شد مهدی کروبی از عضویت در مجمع روحانیون مبارز استعفا کند.

عدم حمایت احزاب عمده جناح اصلاح طلب و اقبال پایین به آقای کروبی در شهرهای بزرگ باعث شده بود بسیاری از ناظران بخت او را در انتخابات نهم کم بدانند.

اما آقای کروبی موفق شد در استان های غربی ایران آرای تعداد زیادی از شهروندان را کسب کند و در بسیاری از این استان ها نفر اول شود.

البته مهدی کروبی در نتیجه نهایی اعلام شده دور اول، بعد از اکبر هاشمی رفسنجانی و محمود احمدی نژاد در رده سوم قرار گرفت.

آقای کروبی به این نتایج شدیدا معترض بود. او گفت تا بعد از نیمه شب نفر اول بوده، اما وقتی بعد از حدود سه ساعت خواب دوباره نتایج را شنیده به رده سوم سقوط کرده بوده است.

آقای کروبی نامه سرگشاده ای به آیت الله خامنه ای رهبر ایران نوشت و در این نامه حتی مجتبی خامنه ای، پسر رهبر ایران را نیز متهم به حمایت از یکی از نامزدها کرد.

مهدی کروبی در همین نامه اعلام کرد که از کلیه مسئولیت های خود از جمله مشاورت رهبر و عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام کناره می گيرد.

حزب جدید

مهدی کروبی در این نامه همچنین خبر از تشکیل حزبی فراگیر داد. حزبی که در همان سال 84 با عنوان حزب «اعتماد ملی» تاسیس شد و مهدی کروبی را به عنوان دبیرکل خود برگزید.

از همان زمان روزنامه ای با همین نام به عنوان ارگان حزب منتشر شد که یکی از معدود روزنامه های نزدیک به اصلاح طلبان در سال های دولت محمود احمدی نژاد بوده است.

آقای کروبی بعد از دور اول انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ نامه سرگشاده ای به آیت الله خامنه ای رهبر ایران نوشت و در این نامه حتی مجتبی خامنه ای، پسر رهبر ایران را نیز متهم به حمایت از یکی از نامزدها کرد.

آقای کروبی همچنین در سال 84 اعلام کرد قصد دارد تلویزیونی ماهواره ای با نام «صبا» راه انداز کند. همه کارهای مربوط به راه اندازی این تلویزیون با مدیریت بهروز افخمی، کارگردان مشهور سینمای ایران و نماینده مجلس ششم، انجام شد، اما درست روزی که قرار بود پخش برنامه های این تلویزیون آغاز شود اعلام شد با مخالفت مقامات رده بالای نظام فعالیت این تلویزیون «موقتا» متوقف شده است، توقف موقتی که تا امروز ادامه داشته است.

حزب متبوع مهدی کروبی در سومین دوره انتخابات شوراهای اسلامی شهر و روستا و همچنین انتخابات مجلس هشتم، فهرست مستقل ارائه کرد که در سطح کشور موفقیتی برای این حزب به همراه نداشت.

نخستین نامزد

مهدی کروبی شاید نخستین کسی بود که از همان نخستین روزهای دولت محمود احمدی نژاد اعلام کرد در انتخابات سال 88 با او رقابت خواهد کرد.

همچنین او اولین کسی بود که در پاییز سال 87 رسما نامزدی خود را برای انتخابات اعلام کرد.

با اینکه در این انتخابات هم هیچ یک از احزاب عمده اصلاح طلب، جز حزب متبوع خود آقای کروبی، از «شیخ اصلاحات» حمایت نکرده، اما این بار چند نفر از چهره های برجسته این احزاب راهی مخالف راه احزاب خود رفته و به ستاد آقای کروبی پیوسته اند.

غلامحسین کرباسچی از حزب کارگزاران سازندگی، عطا الله مهاجرانی و محمدعلی نجفی از نزدیکان حزب کارگزاران، محمدعلی ابطحی از مجمع روحانیون مبارز و عباس عبدی از اعضای سابق حزب مشارکت که سال ها است از این حزب بیرون آمده است، از جمله چهره های شاخصی هستند که بر خلاف تصميم تشکل هايی که به آنها تعلق دارند يا نزديک به آنها قلمداد شده اند، نه در حمايت از ميرحسين موسوی، بلکه در حمايت از مهدی کروبی وارد صحنه شده اند.

مهدی کروبی 72 ساله در انتخابات سال 1388 با شعار «تغییر» به میدان آمده و در چند بیانیه ای که منتشر کرده، خود را به پاسداری از حقوق شهروندی، حقوق زنان و اقوام متهعد کرده است.

یکی از طرح های اصلی آقای کروبی در این انتخابات، طرح تبدیل شرکت ملی نفت ایران به یک شرکت سهامی عام با سهامداری کلیه شهروندان ایرانی است.bbc.co.uk/persian/iran/2009/05/090521_ag_bd_ir88_karoubi.shtml

زندگی‌نامه محسن رضایی

مِی 22, 2009

محسن رضایی میرقائد، 10 شهریور 1333 در حوالی مسجد سلیمان به دنیا آمد. نام او در ابتدا سبزوار رضایی میرقائد بود، اما وقتی در سال 1353 برای تحصیل در رشته مهندسی مکانیک در دانشگاه علم و صنعت به تهران آمد و وارد مبارزات چریکی علیه سلطنت پهلوی شد، با نام محسن رضایی فعالیت می کرد. او در آن زمان از اعضای بلندپایه گروه چریکی اسلامی منصورون بود.

محسن رضایی در سال 1360 و در اولین ماه های جنگ ایران و عراق، در سن بیست و هفت سالگی با حکم آیت الله خمینی به فرماندهی سپاه پاسداران ایران رسید.

آیت الله خمینی حکم فرماندهی آقای رضایی را با نام محسن رضایی صادر کرد و بعد از آن آقای رضایی شناسنامه المثنی گرفت و نامش را رسما به محسن رضایی قائد تغییر داد. تصویر این مهر المثنی در زمان ثبت نام آقای رضایی برای انتخایات ریاست جمهوری سال 88 توجه بعضی ها را جلب کرد.

محسن رضایی بعد از پایان جنگ ایران و عراق تحصیلات مهندسی خود را نیمه کاره گذاشت و در رشته اقتصاد ادامه تحصیل داد و دکترای خود را در این رشته از دانشگاه تهران گرفت. آقای رضايی در مقام فرماندهی سپاه پاسداران، دانشگاه های «امام حسین»، «علوم پزشکی بقیه الله» و «دانشکده فرماندهی سپاه» را تأسیس کرد.

از سال 1368، با پایان جنگ، سپاه پاسداران «قرارگاه بازسازی خاتم النبیا» را راه انداخت و اجرای چند پروژه عمرانی را تحت نظر دولت اکبر هاشمی رفسنجانی بر عهده گرفت. او از سال 60 تا سال 76 فرمانده سپاه بود و در اولین روزهای دولت محمد خاتمی در شهریور 1376 از مقام خود استعفا کرد و بعد از مدت کوتاهی با حکم آیت الله خامنه ای، دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام شد و به ریاست کمیسیون اقتصاد کلان مجمع تشخیص مصلحت نیز برگزیده شد.

خروج از سپاه

محسن رضایی بعد از استعفا از فرماندهی سپاه از حضور در کلیه نیروهای نظامی کناره گیری کرد و وارد دنیای سیاست شد. او ابتدا در سال 1378 و در انتخابات مجلس ششم از شهر تهران نامزد شد، اما با توجه به حضور در لیست گروه های محافظه کار و استقبال گسترده تهرانی ها از نامزدهای اصلاح طلب، نتوانست به مجلس راه یابد.

محسن رضایی در این سال ها فعالیتش را در مجمع تشخیص مصلحت نظام متمرکز کرده و ايفای نقشی پررنگ در تدوین سند چشم انداز بیست ساله ایران و نیز کمک به اصلاح قانون سرمایه گذاری خارجی را از نقاط قوت کارنامه خود در مجمع نشخیص مصلحت می داند.

محسن رضایی

محسن رضایی (چپ) در طول جنگ ایران و عراق، فرمانده سپاه پاسداران ایران بود

آقای رضایی در سال 1384 کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری شد. اما دو روز مانده به انتخابات از نامزدی انصراف داد. او در بیانیه ای که منتشر کرد، دلیل کناره گیری خود را «جلوگیری از تشتت آرای مردم» در اثر تعدد نامزدها عنوان کرد.

در سال 1386 (نوامبر 2007) مجمع عمومی پلیس بین الملل (اینترپل) حکم بازداشت بین المللی محسن رضایی، فرمانده سابق سپاه پاسداران و چند مقام دیگر ایرانی را به اتهام مشارکت در بمب گذاری در مرکز فرهنگی یهودیان آرژانتین در بوئنوس آیرس در سال 1994، صادر کرد. اگرچه رهبران ايران، اين اتهام را رد کرده و آن را بی اساس خوانده اند.

در فاصله سال های 84 تا 88 آقای رضایی تلاش کرد که اصولگرایان منتقد محمود احمدی نژاد، رئیس جمهوری وقت را حول محور خود و چند تن دیگر از چهره های شناخته شده جریان اصولگرا، از جمله علی لاریجانی، محمدباقر قالیباف و علی اکبر ولایتی، متشکل کند.

آقای رضایی به همراه این افراد ساز و کاری را با عنوان «دولت ائتلافی» دنبال می کرد و قصدش این بود یکی از این سه نفر نامزد ریاست جمهوری شوند.

اما با نزدیک شدن به زمان ثبت نام نامزدها، مشخص شد که هیچ یک از این سه نفر قصد کاندیدا شدن در انتخابات ندارند.

برخی ناظران دلیل اصلی این تصمیم را مخالفت رهبر ایران با رقابت سیاستمداران اصولگرا با محمود احمدی نژاد ذکر کرده اند.

در هر حال با شکست این طرح، محسن رضایی تصمیم گرفت شخصا و با عنوان «نامزد مستقل» وارد انتخابات شود.

آقای رضایی در سخنرانی های اخیر خود شدیدا از سیاست های دولت انتقاد کرده و گفته است «اگر مسیر فعلی ادامه پیدا کند ما به سمت پرتگاه می رویم.»

البته او سیاست های اصلاح طلبان را نیز شکست خورده خوانده و از مردم خواسته است بین «شکست و پرتگاه» راه دیگری را انتخاب کنند.bbc.co.uk/persian/iran/2009/05/090521_ag_bd_ir88_rezaei.shtml