علی امیری استاد دانشگاه ابن سینا در کابل پایتخت افغانستان است.
حدود پنجصد سال پیش (سده هشتم و نهم هجری) کمال الدین حسین بیهقی کاشفی سبزواری معروف به ملاحسین واعظ کاشفی در هرات کتابی بهنام «روضة الشهداء» نوشت.
این کتاب ده باب داشت و بهتدریج خواندن ده باب این کتاب در ده روز اول ماه محرم رایج شد و این گونه بود که سنتی پدیدار شد، با ابعاد و شاخه ها و تأثیرگزاری های بسیار، که اکنون به عنوان «روضه خوانی» نام بردار است.
برابر روایت عبدالرحمن مدرس، نویسنده تاریخ علمای خراسان ملاحسین کاشفی، یک صوفی سنی مذهب و پیرو طریقت نقشبندیه بود. او گاه و بیگاه در مورد کشته شدگان دشت کربلا، نیز شعر های می سرود و احتمالا در سبزوار و برخی جاهای دیگرآن سروده ها را در حضور گروهی از مردم به آهنگ نیز می خواند.
نوشته ها و آثار دیگری هم در فقه و تفسیر و تصوف از او باقی مانده است و مشهور تر از همه «انوارسهیلی» و «لب لباب مثنوی» است.
روی هم رفته می توان گفت این واعظ کاشفی مرد ملا و با سوادی بوده است. اما روضة الشهدای او بیش از آنکه ریشه در واقعیتهای تاریخی داشته باشد، از تخیل شخصی او سرچشمه گرفته است.
مرگ واعظ کاشفی مقارن است با ظهور و قدرتگیری صفویه در ایران. صفویان از اعقاب شیخ صفیالدین اردبیلی است که خود مانند ملاحسین یک صوفی سنی مذهب بود. اما اخلاف او شیعه و صوفی ستیز و سنیستیز شدند.
در این میان اما، آنها سنت روضه خوانی را که به دست یک عالم سنی بنا نهاده شده بود، به دلیل ایدئولوژیک ترویج کردند. صفوی ها خود را در تقابل با دولت عثماینه تعریف می کرد. صوفیگری بخشی از ایدئولوژی دولت آل عثمان بود و ناگزیر، صوفیستیزی و روضه خوانی رفته رفته به بخشی اساسیِ ایدئولوژی دولت صفوی بدل گردید و چون پشتیبان سیاسی یافت، شاخ و برگ بسیار پیدا کرد و بهنوعی نمایش و آیین بدل شد.
در دورۀ قاجار تعزیه با شبیه خوانی همراه شد. اما دیگر کم تر حالت ایدئولوژیک داشت و بیشتر به صورت سر گرمی در آمده بود. در دوران ناصر الدین شاه، تکیه خانه دولت به یکی از مهمترین مراکز نمایش و تعزیه خوانی و تفریح و سرگرمی بدل شده بود و القاب و عناوین مختلف، مانند سلطان الذاکرین و ملک الذاکرین و امثال آن پدید آمد.
آنچه که امروزه موسیقی سنتی ایران خوانده می شود نیز، تاحدی، در میان همین دست ذاکرین و همان محافل تکیه خانه ای عهد قاجار ریشه دارد.
سید عزیزالله ملک الذاکرین (عزیز ملک)، تاج الواعظین (تاج نیشابوری)، میرزا حبیب شمس الذاکرین و میرزا طاهر رسایی معروف به ضیأ الذاکرین از بزرگان آواز و اساتید نامدار موسیقی، از دل این سنت برخاسته بودند.
قمرالملوک وزیری آوزاخوان معروف، همراه مادر کلانش (مادربزرگ) نوحه خوان زنانه بود و از نوحه خوانی به موسیقی رفت و از پدیده های ماندگار آواز شد.
رویداد کربلا در خراسان به دلایل سیاسی همواره در خاطرها زنده بود. مردم خراسان در قرون اولیه پس از اسلام از حیث سیاسی به دو گروه اموی و علوی وابسته بودند و به خصوص حوزه بلخ و اصحاب امام ابوحنیفه، امام علی را پیشوای علم می دانستند و یاد امام حسین را نیز گرامی می داشتند بی آنکه الزاما شیعه به معنایی که امروز می شناسیم باشند.
وقتی که قرار شد حسنک وزیر، در کنار مصلای بلخ بر دار آویخته شود، بنا به روایت بیهقی گفته بود: «جهان خوردم، کارها راندم و فرجام کار آدمیان مرگ است؛ چه باک که بردار کشند یا جزدار. از حسین علی که بهتر نیم»
با این حال میتوان گفت که در خراسان و غور و بامیان، به تفاریق گرامی داشت روز عاشورأ، از دیر باز بدین سو رایج بوده است؛ اما بیشتر شکل حماسی داشته است تا تراژیک.
در هزارهجات، که اکثر باشندگان آن شیعه مذهبند، چیزی از جنس شبیه خوانی و نمایش رایج نبوده است. تا جایی که خاطره و تجربۀ شخصی من حکم می کند، مراسم عاشورا پرشور برگزار می شد، اما کم تر کسی تنها برغربت امام حسین گریه می کرد، بلکه این مراسم بیشتر حالت آیینی داشت و تا حدی می توان گفت کارکرد آن تزکیه روحی یا چیزی شبیه کاتارسیس یونانی بود.
در روزهای محرم درهزارهجات مردم بهترین لباس های شان را میپوشیدند، شاد بودند و سعی میکردند مؤدب باشند و قدر خود و مراسم را بدانند و بدین ترتیب به گسترش روابط اجتماعی و تجدید دیدارها و مراودات یاری رسانند.
روضه خوانان نیز بیشتر از آنکه تنها «ذکر مصیبت» کنند و اجر و مثوبت اخروی ببرند، به این مراسم به عنوان عرصۀ برای تمرین خطبه و سخن، جلب تحسین و اعتماد عمومی و منزلت اجتماعی نگاه می کردند.
عاشورأ در اثر عامیانه شدن با فرهنگ های مختلف در آمیخته است و استعداد و ظرفیت آن را دارد که به اشکال هنری مختلف امکان ظهور بدهد. اما عملا این کار صورت نگرفته است.
واکنش امت مسیح به رویداد «تپه جلجتا»، انبوه از نقاشی ها و مجسمه ها و رمان ها و آثار هنری بوده است. اما رویداد «دشت کربلا» از حیث هنری و زیبایی شناختی از حد حسینیه و تکیه خانه (در بخش معماری) و برخی نمایش ها و نقاشی های قهوه خانۀ و مقدار شعر و نوحه، آن هم اغلب تکراری، فراتر نرفته است.
گویی جهان اسلام به خصوص جهان تشیع در برابر این حادثه احساس گناه میکرده، و بنا بر این، شیوۀ سوگواری شان اغلب شکل خشن و خودآزارانه به خود گرفته است نه فرم زیبا و هنری.
زدن به سر و صورت و سینه زنی و استفاده از زنجیر و قمه و دیگر ابزار آلات خشن، به بخشی از آیین سوگواری در این مراسم بدل شده است.
واقع این است که حادثه عاشورا، تاکنون جایگاه استواری در جهان هنری مسلمانان نیافته است. مسلمانانی که بهترین مسجدها را ساخته و از قصرالحمرأ دراندلس تا مسجد اموی در دمشق و تاج محل در آگره یادگارهای شگفت انگیز معماری را به میراث گذاشته است، هرگز هیچ حسینیۀ از حیث هنر معماری ارزشمند نساخته اند.
عدم جایگاه استوار این رویداد در جهان هنری مسلمانان و به خصوص شیعیان، از یک سو نشان این است که موضوع هنوز از مرحله «ماتم زدگی» خارج نشده است و از سوی دیگر همین وضع سبب شده است که این رویداد در برهه های تاریخی مختلف به فرم های گوناگون در آید و اغلب مورد استفاده ابزاری در حوزه های سیاسی و اقتصادی قرار گیرد.
سر سیاسی شدن شدید این رویداد را در دوران جدید، نیز میتوان در همین ضعف موقعیت هنری آن جستجو کرد.
در دوران متأخر، به خصوص با نامرادیهای سیاسی که دامنگیر جهان اسلام بوده است، حادثه عاشورأ، ازحیث سیاسی اهمیت پیدا کرد. گروه های مبارز اسلامی به صورتِ گسترده تلاش کردند که از ماجرای کربلا یک الگوی سیاسی درست کنند و به خصوص تلاش میکردند که از شخص امام حسین تصویر یک شورشگر انقلابی ارایه کنند.
علی شریعتی در یکی از سخنرانی های خود امام حسین را با چه گوارا مقایسه کرده بود. این برداشت جدید از عاشورأ، رفته رفته به عزاداری نیز رنگ سیاسی و ایدئولوژیک داد.
ستایش رنگ سرخ و خون و نکوهش رنگ سیاه و دم زدن مکرر از «خط سرخ و انقلابی حسین» و «خط سیاه و ارتجاعی یزید» میراث این دوران است که به خصوص جریان های چب اسلامی سازنده و مصرف کننده آن بودند.
گلبدین حکمت یار در سخنرانی که در سال ۱۳۶۶ در کمپ ورسک پاکستان در تجلیل از روز عاشورا به عنوان «درسی از عاشورای حسین» ایراد کرده است، امام حسین را الگوی جهاد افغانستان خوانده و از خون و مرگ ستایش بسیار کرده است.
پیشتر از آن، سید اسماعیل بلخی در شعری، «خون» و «قلم» را در برابر هم قرار داده و رمز پیروزی را در خون نشان داده است: جوانان در «قلم» رمز شفا نیست/ دوای درد استبداد «خون» است
با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و سیاسیشدن گستردۀ همه چیز، عاشورأ و روضه خوانی نیز شدیدا سیاسی شد.
بدین ترتیب عزاداری عاشورأ که پیش از این بازتاب ذوقهایی فرهنگی گوناگون و روان شناسی های اجمتاعی مختلف بود، حداقل در جوامع شیعی روی به یک شکل شدن نهاد.
جمهوری اسلامی ایران به منظور تقویت ایدئولوژی سیاسی خود به تروج گستردۀ فرهنگ نوحه و روضه خوانی اهتمام کرد.
درج مضامین سیاسی در نوحه ها گرچه یک تغییر بود، اما تغییر بزگتر به لحاظ فرم بود که این مراسم را از حالت نمایشی و تکیه خانه ای خارج و آن را به نوعی تظاهرات خیابانی مبدل کرد.
از این به بعد عزاداری جزو مناسک سیاسی جمهوری اسلامی ایران شد و مثل بسیاری از مراسم «سیاسی-عبادی» دیگر امثال روز قدس، شب های قدر، ایام عید و بیست و دوم بهمن، کارکرد ایدئولوژیک پیدا کرد.
شکل واحدی از نوحه و روضه خوانی، بر افراشتن پرچم ها، برپاکردن دروازه ها و اقامۀ نماز در ظهر روز عاشورا که اینک از سوی جمهوری اسلامی در بیرون از ایران نیز ترویج می شود، نمادهای به ظاهر عاشورایی است که به نحوی با هژمونی ایدئولوژیک جمهوری اسلامی پیوند دارد.
این شکل از عزاداری بیشتر به منزله حضور ایدئولوژیک جمهوری اسلامی درک شده است تا ابراز علاقه به امام حسین. گفته می شود که در پس مصارف هنگفت پرچم ها و پارچه ها در افغانستان، پاکستان، عراق، لبنان و سوریه که به رغم پراکندگی جغرافیایی به نحوی جالبی از حیث فرم به هم نزدیک شده است، حمایت رایزنی های فرهنگی ایران نهفته است.
این واپسین دگردیسی، سنت روضهخوانی را آبستن خشونت و تحولاتی جدی کرده است.
بسیاری از متولیان این نوع عزاداری با زبان خشونت و حتی تکفیر با دیگران سخن می گویند، رفتار و کردارشان خالی از هرگونه لطف و زیبایی است و در برخی موارد مزاحمت دیگران را بخشی از حقوق مسلم خود می انگارند. واکنش گروههای اسلامی رقیب نیز خشونت بار است.
گروه های چون سپاه صحابه و لشکر جنگوی در پاکستان و دیگر جریان های اقماری شبکه القاعده و جریان های رادیکال وهابی، عزاداری به شیوۀ جدید را نوعی تظاهر سیاسی و بنابراین گونۀ ایدئولوژی و خواست قدرت ترجمه می کنند.
دیرها است که در پاکستان عزاداران به خاک و خون کشیده میشوند. چند سال پیش در هرات و سال گذشته در کابل عزاداری با رویداد های خونین و هولناک همراه شد. در عراق نیز زایرن و سوگواران به گونۀ پیوسته هدف قرار گرفته اند.
می توان نتیجه گرفت که خشونت ها در مورد عزاداران و زایران با سیاسی شدن و ایدئولوژیک شدن بیش از پیش این دو پدیده پیوند دارد.
مراسم عاشورا (مثلا در جایی مانند افغانستان و شهر کابل) در سال های اخیر از بستر فرهنگی و تاریخی خودکنده شده است و این ممکن است برای یک عده نامأنوس و حتی تهدیدآمیز جلوه کند.
آیا می توان از ایدئولوژیک شدن این مراسم جلوگیری کرد؟ آینده در راه است.
http://www.bbc.co.uk/blogs/persian/viewpoints/2012/11/post-382.html